رنجکشیده کسی که مشقت و محنت را تجربه کرده است. فردی که زحمت و سختی را تحمل کرده و به دشواری دچار شده است. رنج، الم یا درد به معنای فلسفی، نوعی احساس عمیق و ناخوشایند است که با ویژگیهای بیزاری و تنفر همراه است. این احساس معمولاً زمانی بروز میکند که فرد چیزی را از دست میدهد یا در آستانه از دست دادن آن قرار میگیرد. همچنین، رنج میتواند ناشی از تجربهای باشد که برای فرد دردناک و شکنجهآور است، یا به دلیل مواجهه با یک رویداد تلخ و ناخواسته، یا حتی خواستهای که با تمایلات درونی او در تضاد است، به وجود آید. در روانشناسی، رنج ممکن است حتی در نتیجه به دست آوردن چیزی نیز ایجاد شود و تنها به از دست دادن چیزها محدود نمیشود. رنج و لذت دو احساس متضاد هستند. بهطور فلسفی میتوان گفت که هر رویدادی که با میل و خواسته فرد در تضاد باشد، منجر به بروز درد و رنج خواهد شد.
رنج دیده
لغت نامه دهخدا
کشیدی ورا گفت بسیار رنج
کنون برخور ای رنج دیده ز گنج.فردوسی.خروشید کای رنج دیده سوار
بدین داستان کهن گوش دار.فردوسی.چو بیدار شد رنج دیده ز خواب
ز خوی دید جای پرستش پرآب.فردوسی.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
جمله سازی با رنج دیده
چرا رفتی ای رنج دیده ز گنج کسی را سزد گنج کو دید رنج
هم از گرگان دنیا رنج دیده هم از کِرمان بسی سختی کشیده
خروشان گشت طفل رنج دیده که بخروشد بسی پی برکشیده