دست به سر به معنای دست بر سر است و به حالتی اشاره دارد که فرد در آن متحیر و متاسف است. این عبارت نشان دهنده وضعیتی است که انسان در مواجهه با یک مشکل یا پدیدهای گیج کننده قرار میگیرد. همچنین، این اصطلاح به معنای دور کردن یا روانه ساختن فردی از خود با استفاده از تدابیر فریبنده و نیرنگها در زبان عامیانه به کار میرود. این عمل میتواند بهنوعی به معنای فرار از مسائلی باشد که فرد بهدلیل عدم توانایی در مدیریت آنها، سعی در دور کردن خود از آنها دارد. این عبارات بهخوبی نشاندهنده پیچیدگیهای روابط انسانی و شیوههای مواجهه با چالشهای زندگی هستند.
دست به سر
لغت نامه دهخدا
دست به سر. [ دَ ب ِ س َ ] ( ص مرکب ) دست بر سر. متحیر و متأسف. ( غیاث )
فرهنگ عمید
* دست به سر کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه، مجاز] روانه ساختن و دور کردن کسی از نزد خود با حیله و نیرنگ: رازداری نَبُوَد شیوۀ زاهد چو سبو / از در میکده اش دست به سر باید کرد (سعید اشرف: لغت نامه: دست به سر )
جملاتی از کلمه دست به سر
جا بر سر دوش استکسی راکه درین بزم با ما چو سبو دست به سر داشته باشد
سیاح جهان معرفت یعنی دل در بحر غمت دست به سر پای به گل
زنی به نام شمسی است که در پی تصادف در زندان به سر میبرد او برای سرو سامان دادن به زندگی تنها پسرش خسرو که خلافکار نیز است، ۱۵ روز از زندان مرخصی میگیرد، و از دختر برادرش، حشمت که سینماداری قدیمی است برای پسرش خواستگاری میکند، حشمت که جرئت نه گفتن به خواهرش را ندارد، برای دست به سر کردن او دروغی تازه به شمسی میگوید، غافل از این که این دروغ به ظاهر کوچک همه چیز را به هم میریزد.
به گلم پای فرو رفته، چندانکه زغم میزدم دست به سر پای فروتر میشد