لغت نامه دهخدا
خوش صحبت. [ خوَش ْ / خُش ْ ص ُ ب َ ] ( ص مرکب ) خوش زبان. خوش کلام. شیرین بیان. شیرین زبان. || خوش معاشرت.
خوش صحبت. [ خوَش ْ / خُش ْ ص ُ ب َ ] ( ص مرکب ) خوش زبان. خوش کلام. شیرین بیان. شیرین زبان. || خوش معاشرت.
خوش سخن، شیرین سخن، خوش گفتار.
( صفت ) آنکه خوش گفتار بود نیکو سخن: (( خیلی خوش برخورد و خوش صحبت است ) )
خوش زبانی خوش تقریری یا خوش معاشرتی
💡 همدمی دارم بسی خوش صحبت اما گرسنه آنچنان کز بهر سیری زخم تامردن خورد
💡 به یاد آر آنکه در عهد جوانی نمی آمد تو را خوش صحبت پیر