صادق هدایت

صادق هدایت، یکی از نویسندگان و مترجمان برجسته معاصر ایران، به‌طور معمول در تصویری تاریک و پر از ابهام، انتقادات و سوءتفاهم‌ها به نمایش گذاشته می‌شود و در نهایت، به نمادی از مرگ در ادبیات معاصر ایران تبدیل شده است. این تصویر باعث می‌شود که بسیاری از افراد به سرعت از آن عبور کنند. صادق هدایت در شب سه‌شنبه، بیست و هشتم بهمن‌ماه سال ۱۲۸۱ شمسی در تهران و در خانواده‌ای معتبر و شناخته‌شده به دنیا آمد. او فرزند هدایت قلی خان هدایت (اعتضادالملک) بود و به توصیه پدربزرگش، نیرالملک، نام صادق بر او گذاشته شد. صادق در دوران کودکی، با چهره زیبا و موهای طلایی و چشمان آبی‌اش، محبوبیت خاصی در میان اعضای خانواده داشت. به گفته محمود هدایت، برادرش، او در تمام دوران کودکی منبع سرگرمی برای بزرگ‌ترها و کوچک‌ترهای خانواده بود. صادق هدایت در یک خانواده اشرافی وابسته به دربار قاجار به دنیا آمد و دارای دو برادر و دو خواهر بود: عیسی، محمود، اخترالملوک و اشرف‌الملوک، و خواهرش انورالملوک. او فرزند اعتضادالملک و از نسل اشراف ایران به شمار می‌رود. اجداد او همواره در مقامات عالی دولتی و مناصب نظامی مشغول به کار بودند. صادق چهارمین نسل از رضاقلی خان هدایت است که نسب خود را به شاعر معروف ایران، شیخ کمال خجندی، هم‌عصر خواجه حافظ شیرازی می‌رساند. رضاقلی خان در زمان سلطنت ناصرالدین شاه، مسئولیت نظامت دارالفنون را بر عهده داشت و تألیفاتی چون «روضةالصفای ناصری»، «مجمع الفصحا»، «ریاض العارفین»، «فرهنگ انجمن آرای ناصری» و دیگر آثار را در کارنامه خود دارد. همچنین، او در دوران بازنشستگی از دارالفنون، مدتی به عنوان مربی مظفرالدین میرزا (که بعدها به سلطنت رسید) فعالیت کرد.

لغت نامه دهخدا

صادق هدایت. [ دِ ق ِ هَِ ی َ ] ( اِخ ) وی فرزند اعتضادالملک و از خاندان اشراف ایران است. پدران وی پیوسته شاغل مقامات عالی دولتی و مناصب نظامی بودند. صادق در 28 بهمن 1281 هَ. ش. در تهران تولد یافت. او بیشتر عمر خود را در تهران بسر برد و طولانی ترین سفر وی هنگامی است که برای تحصیل به فرانسه رفت. وی در این کشور اوقات خود را بیشتر به سیر و گشت گذراند. ابتدا در پاریس بود و سپس به «بزانسون » رفت ودر پانسیونی خانوادگی سکونت جست، سپس به پاریس بازگشت و هنگامی بدان شهر بر آن شد که خود را در رودخانه غرق کند ولی او را نجات دادند. داستانهای معروف: زنده بگور، سه قطره خون، نمایشنامه «پروین »، افسانه آفرینش، فوائد گیاهخواری را در آنجا نوشت. سپس به وطن خود بازگشت و بسال 1315 هَ. ش. به بمبئی رفت و در آنجا زبان پهلوی را فراگرفت و با دو داستان که از هند فراگرفته و به فرانسه نوشته بود بازگشت. و بسال 1324 در حدود دو ماه در تاشکند ازبکستان شوروی گذرانید و عاقبت در آذر 1329 به پاریس سفر کرد و پس از چهار ماه در آنجا بوسیله گازانتحار کرد. صادق در بذله گویی استعداد و مهارتی داشت. به حیوانات شفقت میورزید. با اینکه ظاهر او لاابالی مینمود در زندگانی منظم بود. وی به زبان انگلیسی تا حدی آشنایی داشت که میتوانست از آثار علما و ادبا بهره برد و بوسیله زبان فرانسه از معارف و ادبیات ملل مختلف بهره مند میشد. در پایان عمر به تحصیل زبان روسی همت گماشت و به مطالعه آن اشتغال داشت. به حافظ و خیام علاقه بسیار میورزید. هنگام جوانی و در آن وقت که در پاریس اقامت داشت به عقاید مذهبی یوگا و کیش بودایی روی آورد و همان اوقات بود که مجسمه کوچک بودا را خرید و از آن پس همیشه آن مجسمه بر روی میزوی دیده میشد. صادق روز 19 فروردین سال 1330 هَ. ش. در پاریس خودکشی کرد، بدینسان که به گرمابه خانه ٔخویش رفت و نخست سوراخها و روزنه ها را استوار ساخت،سپس شیر گاز را گشود و در کف حمام دراز کشیده جان سپرد. جنازه او را در مسجد پاریس گذاردند و پس از توقفی اندک در حالی که قریب یکصد تن از دانشجویان ایرانی آن را تشییع میکردند به قبرستان «پِرْلاشِز» حمل ودر آنجا دفن کردند. گذشته از مقالاتی که از وی در مجله ها بطبع رسیده تألیفات متعددی دارد از اینقرار:
1 - داستانها: زنده بگور. آب زندگی شامل 9 داستان. سایه مغول ( قسمت سوم کتاب انیران ). سه قطره خون شامل 11 داستان. علویه خانم. سایه روشن شامل 7 داستان. وغ وغ ساهاب شامل 35 قصه. بوف کور. سگ ولگرد 8 داستان. ولنگاری 6 داستان. حاجی آقا. فردا. توپ مروارید.

جملاتی از کلمه صادق هدایت

انسان و حیوان عنوان کتابی است که صادق هدایت پیرامون لزوم تغییر موضع انسان در مقابل آزار و کشتار حیوانات تألیف کرد.
انجوی هرگز ازدواج نکرد. او دوستان زیادی داشت. وی از آخرین دوستان صادق هدایت بود و گفته شده‌ است که هدایت آخرین کتاب خود با نام توپ مرواری را نخست برای نگهداری به او سپرده بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم