تات

تات

اصطلاح تات به عنوان یک واژه قدیمی ترکی، به گروه‌هایی از ایرانیان اشاره دارد که عمدتاً در نیمه شمالی ایران، از آذربایجان تا خراسان، زندگی می‌کنند و به زبان‌هایی نزدیک به زبان‌های باستانی ایران صحبت می‌کنند. آثار این زبان‌ها، به ویژه از قرون ۷ و ۸ هجری، در برخی متون مانند تاریخ گزیده، مجمع الخواص، سلسله النسب صفویه، روضات الجنان و رسالۀ روحی انارجانی به ثبت رسیده است. شاعران بزرگی همچون حافظ و همچنین شاعران کمتر شناخته‌شده‌ای مانند همام تبریزی، مهان کشفی و شاه داعی الله شیرازی، اشعاری به این زبان سروده‌اند. قبل از ظهور دولت ترکان قراخانی (۳۲۰ تا ۵۶۰ هجری)، واژه تات به معنای عناصر خارجی، جانشینان و اقوام مغلوب و ساکنان نواحی تحت تصرف ترکان به کار می‌رفت. پس از آن، این واژه به معنای ایرانی و قبایل اویغور که تا حدی به فرهنگ ایرانی نزدیک بودند، و همچنین به افرادی که به زبان ترکی آشنا نبودند، اطلاق شد و در برخی موارد بار تحقیرآمیزی نیز داشت. مفهوم تات مشابه مفاهیم عجم و بربر است. در سنگ‌نوشته‌های ارغون (۷۳۱ تا ۷۳۴ میلادی)، واژه تات به معنای تقریبی عناصر خارجی و رعایای ترکان به کار رفته است.

لغت نامه دهخدا

تات. ( حرف اضافه + ضمیر ) از «تا» و ضمیرمتصل بمعنی «تاترا» ضمایر متصل که به اسم و فعل متصل می شوند گاهی در ضرورت شعری که جمله مقلوب می شود بحرف ( نظیر: تا، اگر، از ) نیز متصل گردند: 
دردستانی کن و درماندهی 
تات رسانند بفرماندهی.نظامی.که دراصل چنین است: «تا بفرماندهی رسانندت »:
باز گشای ای نگار چشم به عبرت 
تات نکوبد فلک به کوبه کوبین.خجسته.که در اصل چنین باشد: «تا فلک ترا به کوبه کوبین نکوبد»:
من ز هجای تو باز بود نخواهم 
تات فلک جان و خواسته نکند لوغ.منجیک.تات شاعر بمدح در گوید
شادبادی و قصر تومعمور.ناصرخسرو.از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده 
یکرمه بیگانگان را، تات نفزاید عطب.ناصرخسرو.دیوت از راه ببرده ست بفرمای هلا
تات زیر شجر گوز بسوزند سپند.ناصرخسرو.خارش گیتی ز سرت کی شود
تات برانگشت یکی ناخنست.ناصرخسرو.بیگنهی تات کار پیش نیاید
و آنگه کت تب گلو گرفته گنهکار.ناصرخسرو.دین و خرد باید سالار تو
تات کند یارت سالار خویش.ناصرخسرو.نام نیکو را بگستر، شو بفعل خویش نیک 
تات گوید ای نکو فعل آنکه او آوا کند.ناصرخسرو.تات بدیدم چنین اسیر هوی 
بر تو دلم دردمند و پرخون شد.ناصرخسرو.
تات. ( پسوند ) مزید مؤخر ( پساوند ) است و جداگانه معنی ندارد. و در فارسی امروز متداول نیست این مزید مؤخر، آخر بعضی از کلمات بصورت «داد» آید:... داد در جزء دوم خرداد در اوستا «تات » می باشد و همین جزء در امرداد هم دیده می شود. در خود اوستا خرداد و امرداد «هئوروتات » و «اَمرتات » آمده است. تات جداگانه مورد استعمال ندارد جزیی ( یعنی سوفیکس ) است که بانجام برخی از واژه ها پیوسته، میرساند که در آن واژه اسم مجرد و مؤنث است چنانکه در «ارشتات » ( راستی و درستی ) و در «وتات » ( درستی ) و «اوپرتات » ( برتری ) و جز آن. ( پورداود فرهنگ ایران باستان صص 57- 58 ).
تات. ( اِخ ) قومی پارسی. ( مازندران و استراباد رابینو ص 63 بخش انگلیسی ). فارسی زبانان، طایفه ای از ایرانیان. اهالی ولایات شمالی که به لهجه محلی سخن رانند مثل حسن آبادیان قراچه داغ و مازندرانیها... در قفقاز آن قسمت از ایرانیان را که هنوز زبانشان فارسی مانده تات گویند در ایران لرها غیر خود را از ایرانیان تات نامند... محمودبن الحسین بن محمد کاشغری دردیوان لغات الترک ( چ استانبول 1333 هَ.ق. ) که تألیف آن در سال 466 هَ. ق. پایان یافته در صفحه 292 جلد اول در ضمن کتاب الاسماء ابواب ثلاثی زیر عنوان برک ( بضم اول و سکون ثانی و ثالث ) می نویسد: «برک = القلنسوة، و فی المثل: تات سیز ترک بلماس؛ باش سیز برک بلماس، معناه: لایخلو الترک من الفارسی، کما لا یخلو القلنسوة من رأس.» یعنی ترک بدون ایرانی و کلاه بدون سر نمی شود و در ( باب فعلل و فعلال و فعلل فی حرکاته ) همین کتاب زیر عنوان: سملم تت ( بضم سین و کسرلام و سکون هر دومیم، بفتح تاء اول و سکون تاءدوم ) در صفحه 403 جلد اول می نویسد: «سملم تت = الفارسی الذی لایعرف لغة الترک البتة و کذلک کل من لایعرف الترکیة یسمی سملم » یعنی سملم تت آن ایرانی را گویند که اصلا ترکی بلد نباشد و همچنین کسی که ترکی را نداند سملم خوانده می شود، در این دو عبارت محمود کاشغری «تات و تت » را بمعنی ایرانی ترجمه کرده است. در کتاب دده قورقود ( چ استانبول 1332 هَ. ق ) که بزبان غزی در حدود نه قرن پیش تألیف یافته، ضمن داستان بقاج خان پسر درسه خان ( درسه خان اوغلی بقاج خان حکایه سی ) مؤلف موقعی که می خواهد کیفیت طلوع فجر و پیدایش صبح صادق و وزش نسیم ملایم و بانگ نماز برداشتن یک ایرانی مسلمان را شرح دهد در صفحه 12 می نویسد: «سوبلمه:

فرهنگ عمید

تا تو را: دردستانی کن و درمان دهی / تات رسانند به فرمان دهی (نظامی۱: ۴۳ ).
قومی آریایی در شمال و شمال غربی ایران. &delta، نامی که ترک ها به ایرانیان و کسانی که در سرزمین ترکان و یا سرزمین های تحت استیلای ترکان به سر می بردند و به زبان فارسی تکلم می کردند داده بودند.

فرهنگ فارسی

به گروههای مختلف از اقوام غیرترک اطلاق شده:۱ - طبق قول مندرج دردیوان لغات الترک (۲۲۴ ) این نام نزد همه ترکان در مورد ایرانیان بکار میرفته جلال الدین مولوی هم دراشعار ترکی خود این نام را به ایرانیان اطلاق کرده. ۲ - همچنین بنا بقول کتاب مزبور (ایضا ) این نام بطوراختصاصی به قبایل یغما و تخسیاطلاق میشده ۳ - در قفقاز کلمه (( تات ) ) بقوم ایرانی مسلمان که بلهجه تاتی سخن گویند اطلاق شود. ۴ - بعضی طوایف ایرانی قسمت شمال غربی ایران ( آذربایجان و حدود آن ) که لهجه آنانرا نیز تاتی گویند.
حرف ربطوضمیرمتصل مخاطب، تاتورا، تاژیک، تاجیک، فارسی زبان، غیرعرب وترک
قومی پارسی فارسی زبانان.

دانشنامه عمومی

تات (مجارستان). تات ( به مجاری: Tát ) یک سکونتگاه مسکونی در مجارستان است که در کوماروم - استرگوم واقع شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

اصطلاح ترکی قدیمی و عنوان عمومی گروه هایی از ایرانیان. عمدتاً در نیمۀ شمالی از آذربایجان تا خراسان که به یک دسته از زبان های ایرانی قدیمی نزدیک به زبان های ایران باستان تکلم می کنند. آثار این زبان ها به ویژه از قرون ۷ و ۸ق در بعضی کتاب ها نظیر تاریخ گزیده و مجمع الخواص و سلسلةالنسب صفویه و روضات الجنان و رسالۀ روحی انارجانی محفوظ مانده و بعضی شاعران بزرگ نظیر حافظ و در کنار آنان شاعران نامشهوری همچون همام تبریزی و مهان کشفی و شاه داعی الله شیرازی اشعاری با این زبان سروده اند. واژۀ تات پیش از دولت ترکان قراخانی (۳۲۰ـ۵۶۰ق) به معنای عناصر خارجی و یک جانشینان و اقوام مغلوب و مردم نواحی متصرفۀ ترکان، و سپس به معنای ایرانی و قبایل اویغور، که تا حدی ایرانی مآب بودند، و ناآشنایان به زبان ترکی به کار می رفت و تا حدی متضمن تحقیر مخاطبان آن بود. مفهوم تات شبیه مفاهیم عجم و بربر است. واژۀ تات در سنگ نوشته های ارغون (۷۳۱ـ۷۳۴م) به معنای تقریبی عناصر خارجی و رعایای ترکان به کار آمده است. ترکان عثمانی سربازان غیرعرب و غیرترک خود را تات می نامیدند و تاتارهای کریمه به آی ـ آلان های ایرانی زبان و همچنین یونانیان مسیحی آن سرزمین، تات می گفتند و ترکمن ها، کشاورزان اسکان یافته را با این نام می خواندند. در قفقاز، یک گروه قومی ایرانی زبان را تات می گویند. اهالی بعضی روستاهای هرزندات مرند و قراداغ و کلیبر و دهخوارقان/ آذرشهر به زبان تاتی سخن می گویند. بسیاری از روستاهای درۀ شاهرود/ امام رود و بعضی دهات خورش رستم خلخال و کاغذکنان میانه و طارم علیا و ایجرود زنجان، نظیر خوئین، تات نشین است. اغلب مردم تاکستان و رامند و بلوک زهرا و افشاری و دودانگه و دشتابی و اشتهارد، تات زبان اند. برخی مردم فارسی زبان مناطق داخلی کوهستان البرز مرکزی را تات می گویند. نیما یوشیج خود را شاعر زبان تاتی می نامید. مردم رشتقاق و راز و بعضی دهات گیفان بجنورد، به زبان تاتی سخن می گویند. نیز ← تاتی

ویکی واژه

فارسی
تات با ماد به لحاظ منشأ قومی ممکن است اشتراکاتی داشته باشد و اصطلاحات تاریخی پارتاتوآ و ملتات یحتمل مربوط به فرهنگ و تمدن مردم تات است. یکی از اقوام کهن هند و اروپایی که از دیر باز در ایران حضور دارند٬ اکنون در قزوین٬ اشتهارد٬ تهران٬ و آذربایجان ساکن می‌باشند در گذشته این گستره در ایران بیشتر بوده است تاکستان٬ اشتهارد٬ دانسفهان از شهرهایی می‌باشند که به زبان تاتی حرف می‌زنند برای نمونه نام دهکده‌های حومه قزوین که تات می‌باشند‌

جملاتی از کلمه تات

به تاتار بهر چه آمیختند زشام از برای چه بگریختند
از بوسه مکن دریغ تات ای ترک صد بوسه‌زنم برآن رخ رخشا
دهند اگر به نباتات آب شمشیرش همه شکافته سر بردمند و مرجانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل