دراز گوش

کسی که گوش‌های دراز دارد

دراز گوش به معنای کسی است که گوش‌هایش بزرگ یا بلند است. این ویژگی ممکن است به طور طبیعی در برخی افراد وجود داشته باشد و به عنوان یک ویژگی ظاهری شناخته شود. گاهی اوقات ممکن است این اصطلاح به عنوان یک اصطلاح عامیانه یا طنزآمیز به کار رود.

حیوانات با گوش‌های بلند

دراز گوش به عنوان یک اصطلاح به حیواناتی با گوش‌های بلند مانند خرگوش‌ها، خرها و الاغ‌ها اشاره دارد. این حیوانات به خاطر ویژگی‌های ظاهری خود شناخته می‌شوند و گوش‌های بلندشان به آن‌ها کمک می‌کند تا صداها را بهتر بشنوند و در محیط‌های طبیعی خود بهتر با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.

اصطلاح عامیانه

در برخی از فرهنگ‌ها، اصطلاح دراز گوش ممکن است به صورت عامیانه برای اشاره به افرادی که به سادگی فریب می‌خورند یا خیلی زود اعتماد می‌کنند، به کار برود. این تشبیه می‌تواند به انتقاد از افرادی باشد که بدون تفکر کافی به دیگران اعتماد می‌کنند و در نتیجه در موقعیت‌های ناگوار قرار می‌گیرند.

لغت نامه دهخدا

درازگوش. [ دِ ] ( ص مرکب ) آن که گوش دراز دارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). طویل الاذن. طویل الاَّذان. أخطل. خَطلاء. || ( اِ مرکب ) خر. حمار. خراولاغ. الاغ. چاروا. چارپا. ( یادداشت مرحوم دهخدا ):
بسر بزرگی جَدّان من که بودیشان
درازگوش ندیم و درازدم بواب.خاقانی.این شخص قدر و قیمت این نداند چون زعفرانی بنزدیک درازگوش. ( جهانگشای جوینی ). درازگوشی خرید تا روان شد. ( جهانگشای جوینی ). مجیرالملک... با یک سردراز گوش... گاهی از او پیاده و گاهی بر او سوار. ( جهانگشای جوینی ). رعایای دیگر ولایات را حمایت کنند و بخود راه دهند... و زمینهای زراعت و علفخوارهای گاو و گوسفند و درازگوش قوریمیشی کنند. ( تاریخ غازانی ص 309 ). بر درازگوش نشستند و بطرف شهر بخارا روانه شدند. ( انیس الطالبین ص 35 ). لیس فی الجبهة و لا فی النخة و لا فی الکسعة، و مراد از جبهه اسبانند و نخة استران و کسعة درازگوشان. ( تاریخ قم ص 177 ). || نوعی از خر که گوش دراز دارد ونصاری تعظیم آن کنند زیرا که مرکوب عیسی علیه السلام بوده است. ( غیاث ) ( آنندراج ). || خرگوش. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) ۱ - الاغ، خر. ۲ - خرگوش.

فرهنگ فارسی

کسی که گوشهای درازدارد
( اسم ) ۱ - الاغ خر. ۲ - خرگوش.

جملاتی از کلمه دراز گوش

شیخ گفت دهقانی وکیل خود را گفت مرا دراز گوشی بخر نه خرد و نه بزرگ چنانک مرا در شیب و بالا نگاه دارد و در میان زحمت فرو نماند و از سنگها یکسو رود و اگر علف اندک دهی صبر کند و اگر بسیار دهی افزون کند. وکیل گفت یا خواجه من این صفت ندانم خریدن الا در بویوسف قاضی، از خداوند خویش درخواه کی او را از بهر تو خری گرداند.
بپای مختصران نیست پای دانش تو دراز گوش چه داند ز نغمه داود
چه یاوه گوی بگرد دراز گوشم پویان که گوش پهن کند تا چه بشنود ز مقالم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم