خوب به معنای مثبت و پسندیدهای است که میتواند در زمینههای مختلف مورد استفاده قرار گیرد. این واژه به عنوان یک صفت، در توصیف ویژگیهای مطلوب و نیکو به کار میرود و به نوعی نماد برتری و کیفیت بالا به شمار میآید. در تعریف دیگر، خوش نیز به همین معنا اشاره دارد و نشاندهنده حالت خوشایند و مطلوب است که در مقابل بد قرار میگیرد. این اصطلاحات به ویژه در متون تخصصی مانند آثار ناظم الاطباء و برهان قاطع به وضوح دیده میشوند و اهمیت آنها در فرهنگ و زبان فارسی کاملاً مشهود است. نیکو به عنوان یکی دیگر از مترادفهای این واژه، به معنای پرفایده و مفید است و در زندگی روزمره ما نیز به عنوان یک صفت مثبت به کار میرود. به طور کلی، جید نیز به معنای برتر و خوب در مقابل ردی، به کار میرود و بر کیفیت عالی تأکید دارد. در ادبیات فارسی، نغز به معنای زیبا و دلپذیر نیز به کار میرود و گویای ذوق و سلیقه خوب است. بنابراین، این واژهها به ما کمک میکنند تا مفاهیم و معانی عمیقتری را در ارتباطات خود منتقل کنیم و درک بهتری از زیباییها و خوبیهای زندگی داشته باشیم.
خوب
لغت نامه دهخدا
پسته حریر دارد و وشّی معمدا
از نقش و از نگار همه خوب چون بهار.معروفی.ای زین خوب زینی یا تخت بهمنی.دقیقی.یکی جای خوبش فرودآورید
پس آنگاه خوردندهر دو نبید.دقیقی.فلک مر جامه ای را ماند ازرق
مر او را چون طرازی خوب کرکم.بهرامی.شما را همه یکسره کرد مه
بدان تا کند شهراز این خوب ره.فردوسی.اگر زو شناسی همه خوب و زشت
بیابی بپاداش خرم بهشت.فردوسی.بیندیش و این را یکی چاره جوی
سخنهای خوب و به اندازه گوی.فردوسی.زآنکه با زشت روی دیبه و خز
گرچه خوبست خوب ننماید.ناصرخسرو.خوب نبود سوخته جبریل پر در عشق تو
آنگه از رضوان امید مرغ بریان داشتن.سنائی.و دعاهای خوب گفت. ( کلیله و دمنه ).
چو در جایی همه اوباش و چون از جای نگذشتی
چه داری آرزو آن کن چه بینی خوب تر آن شو.خاقانی.- خوبکاری؛ نیکوکاری:
همه جامه رزم بیرون کنید
همه خوب کاری بافزون کنی.فردوسی.به از خوب کاری بگیتی چه چیز
که اندررسی هم بدان خوب نیز.اسدی.- خوب کرداری؛ خوش عملی. خوش رفتاری. نیکورفتاری:
خدای یوسف صدیق را عزیز نکرد
بخوبرویی لیکن بخوب کرداری.سعدی.- امثال:
بد را باید بد گفت خوب را خوب؛ یعنی حق هر چیز را باید بجا ادا کرد.
|| جمیل. رعنا. زیبا. لطیف. ظریف. مفرَّح. دلپذیر. دلکش. نازنین. صاحب حسن و جمال. خوشنما. خوش آیند. ( ناظم الاطباء ). مقابل زشت. مقابل گست. شنگ.خوشگل. شکیل. حَسَن. ( یادداشت بخط مؤلف ):
بحق آن خَم زلف بسان منقار باز
بحق آن روی خوب کز او گرفتی براز.رودکی.دانش او نه خوب و چهره ش خوب
زشت کردار و خوب دیدار است.رودکی.چون گل سرخ از میان پیلغوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش.رودکی.ناز اگر خوب را سزاست بشرط
نسزد جز ترا کرشمه و ناز.رودکی.دلبرا دو رخ تو بس خوبست
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] هنگام انتظار برای شنیدن دنبالۀ صحبت مخاطب به کار می رود.
۱. [مقابلِ بد] نیکو، پسندیده.
۲. دارای ویژگی های مثبت و مورد پسند.
۳. مرغوب.
۴. (اسم ) [قدیمی] دختر یا زن زیبا و خوشگل.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - نیکو پسندیده مقابل بد. ۲ - زیبا قشنگ جمیل. جمع: خوبان مقابل زشت. ۳ - پس از تقاضای اجرای امری گویند: (( خواب ) ) یعنی قبول داری ? می پذیری ۴ ? - پس از شنیدن بخشی از مطلب گویند: (( خوب ) ) یعنی (( بعد ) ) (( بعد چه شد ? ) )
درویش گردیدن
دانشنامه عمومی
این قسمت به کارول ( ملیسا مک برید ) و مورگان ( لنی جیمز ) می پردازد که به یک جامعه با ثبات به نام پادشاهی پناه برده اند. این قسمت نخستین حضور پادشاه ازکیل ( کاری پیتون )، در کنار دست راست او جری ( کوپر اندروز ) و حیوان خانگیش که یک ببر بنگال به نام شیواست، می باشد.
«چاه» تحسین منتقدان را دربرداشت و بهترین قسمت فصل لقب گرفت. در راتن تومیتوز، برپایه ۳۷ نقد، امتیاز ۹۷٪ با میانگین وزنی ۷٫۸۵ از ۱۰، را به خود اختصاص داد. اجماع سایت می گوید: «چاه» با معرفی یک شخصیت جدید پر زرق وبرق بازخورد خوشایندی را پس از وحشی گری های فصل پیشین به ارمغان می آورد.
قسمت فوق در مجموع حدود ۱۲٫۴۶ میلیون تماشاگر داشت.
ویکی واژه
زیبا،
جملاتی از کلمه خوب
بدین خوبی و لطف ودلربائی ندیدم در جهان هرگز وصالت
گویند نظر به روی خوبان نهیست نه این نظر که ما راست