تاریک رو

لغت نامه دهخدا

تاریک رو. ( ص مرکب ) تیره رو. روسیاه. ( آنندراج ). سیه روی و ترش روی و سخت روی. ( ناظم الاطباء ):
همچو این تاریک رویان روی من
تیره بود و تارفام و بی صقال.ناصرخسرو.ز نور طلعت او سایه ای تاریک رو داریم
شفق گون همچو برگ گل ز دیوارش برون آید.وحید ( از آنندراج ).

جمله سازی با تاریک رو

💡 بگو چون شد ازین تاریک روزت امیدی می‌بوَد از حق هنوزت؟

💡 بفرمود بیژن که آتش فروز که رستیم هر دو ز تاریک روز

💡 کی در این وادی دلیل راه من در شب تاریک رویت ماه من

💡 مشو تاریک رو چون بوم و خفاش چو باز پادشا فرخنده رو باش

💡 بجستی هر زمان زان میغ برقی که کردی گیتی تاریک روشن

💡 به یاد شمع رخت آهی از دلم سر زد که در دل شب تاریک روشنایی داد