حشو

در دستور زبان، حشو به کلمات یا عبارات اضافی اطلاق می‌شود که جمله از نظر معنا به آن‌ها نیازی ندارد و تعادل بین لفظ و معنی را در جمله مختل می‌کند و گاهی ممکن است باعث ایجاد ابهام در معنا شود. اگرچه در مباحث آموزشی دورهٔ متوسطه در ایران، به عنوان تکرار اضافی شناخته می‌شود، اما از دیدگاه زبان‌شناسی، این کلمه به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شود که از میان آن‌ها تنها حشو قبیح به عنوان تکرار زائد شناخته می‌شود و بر شیوایی و وضوح متن تأثیر منفی می‌گذارد. دو نوع دیگر این مفهوم شامل حشوهای متوسط و ملیح هستند. این واژه در زبان به معنای لایی است که بین آستر و پارچه قرار می‌گیرد تا لباس را محکم و استوار نگه دارد. همچنین، به موادی مانند پنبه، پشم و پر که درون بالش، لحاف و لباس‌های پر می‌ریزند نیز حشو گفته می‌شود. اگر قصد دارید متنی زیبا، محکم و روان بنویسید، ضروری است که با آن و انواع آن به خوبی آشنا شوید تا از استفاده نادرست و رایج آن ها قبیح پرهیز کنید. همچنین، برای بهره‌مندی از امکانات گسترده زبان فارسی، شناخت انواع متوسط و ملیح نیز اهمیت دارد. اگر در حرفه ویراستاری فعالیت می‌کنید، شناسایی و حذف موارد نوع قبیح از متن یکی از الزامات کار شما به شمار می‌آید.

لغت نامه دهخدا

حشو. [ ح َش ْوْ ] ( ع مص ) زدن بر حشا. زخم بر شکم زدن. ( زوزنی ). || آکندن. آکندن بالش و جز آن به آکنه. پر کردن. انباشتن. مملو کردن.

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - آن چه که با آن درون چیزی را پر کنند. ۲ - مردم فرومایه و پست. ۳ - کلام زاید که در وسط جمله واقع شود و حذف آن به معنای جمله لطمه ای وارد نکند.

فرهنگ عمید

۱. قسمت زائد در هرچیزی.
۲. (ادبی ) بخش میانی هر مصراع.
۳. کلام یا جملۀ زائدی که در میان سخن واقع شود و از حیث معنی احتیاج به آن نباشد.
۴. [قدیمی] آنچه با آن درون چیزی را پُر می کردند، مانندِ پشم یا پنبه که میان لحاف یا تشک می کردند: از حشو چرخ پُر نشد جوف همتت / سیمرغ همتت نه چون مرغان ارزن است (انوری: ۸۴ حاشیه ).
۵. [قدیمی] برجستگی های ریز در تاروپود پارچه: قبا گر حریر است و گر پرنیان / به ناچار حشوش بُوَد در میان (سعدی۱: ۳۷ ).
* حشو قبیح: (ادبی ) حشوی که در آن معنی تکرار شود و این از معایب کلام است، مانند کلمۀ «نهان» و «مستتر» در این شعر: از بس که بار منت تو بر تنم نشست / در زیر منت تو نهان است و مستتر.
* حشو متوسط: (ادبی ) حشوی که بودونبودش یکسان باشد، یعنی نه خوب باشد و نه بد، مانند «ای دلربا» در این شعر: ز هجر روی تو ای دلربای سیمین تن / دلم ندیم نَدَم شد تنم عدیل عنا.
* حشو ملیح: (ادبی ) حشوی که بر زینت کلام بیفزاید و معنی آن نیز مطبوع و پسندیده باشد، مانند «که روانش خوش باد» در این شعر: پیر پیمانه کش ما که روانش خوش باد / گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان (حافظ: ۷۷۶ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه که بدان درون چیزی را پر کنند ۲ - مردم فرو مایه و پست. ۳- اجزای میان صدر و عروض. ۴ - کلام زاید که در وسط جمله افتد اعتراض و آن سه قسم است: شحو قبیح ( از معایب کلام ) حشو متوسط ( نه حسن دارد و نه قبح ) و حشو ملیح ( از محاسن کلام ) اعتراض
از نواحی دارا بگرد بوده است

دانشنامه آزاد فارسی

حَشْو (۱)
تکرار چیزی با استفاده از کلمات دیگر. مثلاً، حشو است اگر بگوییم «یگانه ترین»، زیرا «یگانه» خود به معنای منحصربه فرد است و بنابراین نمی توان چیزی را یگانه «تر» یا «ترین» خواند. مثال های دیگر: «نوآوری تازه» (نوآوری متضمن تازه بودن است)؛ «هدیۀ رایگان» (همۀ هدیه ها به رایگان داده می شوند)؛ «جنازۀ بی جان». اما تکرار برای تأکید مقولۀ دیگری است. نامعقول نیست که بگوییم «صدا نباشد، همه ساکت». تکرر معلوم یا حشو غالباً از سهل انگاری در کاربرد کلمات ناشی می شود.

جملاتی از کلمه حشو

لیک آن حشو را رقم کردن نیست جز ظلم بر قلم کردن
هم در آن پیرهن شوی محشور در ما صبیح دیده‌ ام مسطور
گر بدین مال رغبت است تو را کیسه‌ت از حشوها بدو پرداز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم