بیهوده

کلمه بیهوده به معنای بی‌فایده و فاقد ارزش است و در زبان فارسی به‌طور فراوانی به کار می‌رود. این واژه باید به‌صورت جدا و با هُجای صحیح نوشته شود و از هیچ نوع علامت خاصی مانند خط تیره یا حروف اضافی استفاده نشود. این کلمه معمولاً به‌عنوان قید به کار می‌رود، اما می‌تواند به‌عنوان صفت نیز مورد استفاده قرار گیرد. در متون ادبی و شعری، این کلمه می‌تواند به معانی عمیق‌تری اشاره کند، مانند توصیف احساسات یا اقداماتی که به نظر می‌رسد معنایی ندارند. در نوشته‌های رسمی، بهتر است از این واژه به‌طور صحیح و با توجه به سیاق متن استفاده شود و از به‌کارگیری آن در مواردی که ممکن است مفهوم را مبهم کند، خودداری گردد.

لغت نامه دهخدا

بیهوده. [ ب َ / ب ِ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) ( از مصدر بیهودن ) جامه ای را گویند که نزدیک بسوختن رسیده باشد. ( آنندراج ) ( برهان ). جامه نیم سوخته که بهیچ کار نیاید. برهوده. ( شرفنامه منیری ). رجوع به بیهده و برهوده شود.
بیهوده. [ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + هوده ) ناحق. باطل. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ). بیهده. ( جهانگیری ). ناراست. ( ناظم الاطباء ). ناحق و باطل، چه «هده » و «هوده »بمعنی حق باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج )

فرهنگ معین

(دِ )(ص. ) = بیهده:۱ - باطل. ۲ - بی - ثمر، بی فایده. ۳ - بی معنی، پوچ، یاوه.

فرهنگ فارسی

ناحق وباطل، یاوه، بی فایده، عبث، بیهده
( صفت ) ۱ - باطل. ۲ - بیفایده بی ثمر. ۳ - بیمعنی پوچ یاوه.

جملاتی از کلمه بیهوده

بسی بیهوده گفتی اندر اینجا بحل کردم ترا ای جام شیدا
بدین درازی بیهوده کس نگفت ولیک شنیده یی سخن مردمان زندانی
زین رستن از اندیشه بیهوده دشمن شکرم همه هست از ملک دادگر خویش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم