دامن

دامن

پوشش زنانه‌ای که از کمر تا پایین بدن را می‌پوشاند، در زمان‌های بسیار دور به‌طور مستقل و در اندازه‌های کوتاه و بلند، در آثار تاریخی مانند لوح معروف نارام سین، نقش برجسته آنوبانی نی، لوح سنگی قانون‌نامه حمورابی و مهرهای استوانه‌ای مربوط به هزاره‌های چهارم و سوم پیش از میلاد مشاهده شده است. در دربار شاهان ماد و هخامنشی، دامن‌هایی مشابه دامن مردانۀ اسکاتلندی وجود داشت. زنان در دوران خلفای راشدین نیز دامن می‌پوشیدند. در نقاشی‌های قصرالحیر غربی و دیوارنگاره‌های قُصیر عَمره و کاخ خرباط المفجر، تصاویری از نوازندگان و رقاصانی دیده می‌شود که دامن بر تن دارند. پس از آن، این پوشش به عنوان بخشی از پیراهن و لباس مورد استفاده قرار گرفت تا اینکه دوباره به‌عنوان یک لباس مستقل در دوران افشاریه و زندیه رواج یافت. این پوشش ها که تا مچ پا بودند، دمپای شلوار را از زیر خود نمایان می‌کردند. این نوع پوشش مدت کوتاهی دوام آورد و سپس زنان به پوشیدن پیراهن و شلوار اکتفا کردند؛ اما در دوران قاجار دوباره متداول شد. در اوایل حکومت قاجار، پیش از سفر ناصرالدین شاه به مسکو و دیدن رقاص‌ها و بالرین‌ها، بلندی این پوشش زنان، اگرچه به‌طور موقت، افزایش یافت.

لغت نامه دهخدا

دامن. [ م َ ] ( اِخ ) نام محلی کنار راه خواش به بمپور میان تیغاب و ایرانشهر. در 138هزارگزی خواش.
دامن. [ م َ ] ( اِ ) دامان. ذیل. ( دهار ). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه. قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش. قسمت سفلای قبا و غیره از قدام. قسمت پایین جامه. رفل. ( منتهی الارب ). قسمت پیش از کمر بپایین هر جامه چون پیراهن و قبا و ردا و سرداری و کت و پالتو و روپوش و نظایر آن. مقابل گریبان وقسمت علیای جامه. صاحب آنندراج گوید: دامن مقابل گریبان و آن طرف چیزی باشد مانند دامن جامه و دامن کوه و صحرا. دامان مشبع آن... و چیده و برچیده و کوتاه و دراز و فراخ از صفات اوست.

فرهنگ معین

خشک ( ~. خُ ) (ص مر. ) پاکدامن، پرهیزکار، مق تَردامن.
(مَ ) (اِ. ) = دامان: ۱ - بخش پایین جامه. ۲ - کنارة هر چیز. ۳ - گستره، پهنه. ۴ - آغوش، بغل.،~آلوده بدکار، بدنام.،~از چیزی برافشاندن ترک آن چیز کردن.، ~افشاندن الف - کوچ کردن، سفر کردن. ب - ترک کردن، روگرداندن.،~ به کمر زدن کنایه از: آ

فرهنگ فارسی

قسمت پایین لبا، پایین جامه، نوعی ازلباس زنانه
( اسم ) دامان. یا دامن خورشید ۱ - آ سمان چهارم. ۲ - روشنایی خورشید. یا دامن عمر اواخر عمر پایان زندگی. یا دامن قیامت روز قیامت رستاخیز. یا دامن باغی گرفتن خلوت گزیدن گوشه نشین شدن. یا دامن بدندان کردن ۱ - فروتنی کردن. ۲ - عجز نمودن. ۳ - گریختن. یا دامن بدندان گرفتن دامن بدندان گرفتن. یا دامن در پای افتادن ۱ - اضطراب یافتن. ۲ - از روی اضطراب گریختن. یا دست کسی از دامن داشتن دامن را از دست او رها کردن دست وی را کوتاه کردن.
نام محلی کنار راه خواش به بمیور

دانشنامه عمومی

دامَن، گونه ای پوشاک است که از کمر تا زانو یا بالای آن و گاه تا مچ پا را می پوشانَد. امروزه دامن بیشتر پوشاکی زنانه به شمار می رود، گرچه هنوز بخشی از پوشاک سنتی و آیینیِ رایج در میان برخی از مردان نیز هست.
دامن ها بر اساس قد، از بسیار بلند تا بسیار کوتاه، عبارتند از: دامن ماکسی، دامن میدی یا متوسط، دامن کوتاه و مینی ژوپ. شکل دامن نیز می تواند چین دار، دامن کلوش، راسته، دامن ترک ( مانند شش تَرک ) باشد.
دامن ها ممکن است از جنس نخ پنبه یا کتان یا حریر یا اطلس ( ساتَن ) و… باشند. برخی دامن ها هم پلیسه هستند.
برخی اوقات دامن را به همراه کت و گاهی به همراه بلوز می پوشند.
دامن (آلمان). دامن ( به آلمانی: Dahmen ) یک شهر در آلمان است که در روشتوک واقع شده است. دامن ۶۰۰ نفر جمعیت دارد.
دامن

جملاتی از کلمه دامن

کرده از اشک پر بصد افغان دامن خویش کاغذ افشان
چو این شأن الهی بینم از وی معاذالله که دامن چینم از وی
گفت آخر من کیم تر دامنی از تر اندامی نه مردی نه زنی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم