تلف

تلف ممکن است به معانی زیر اشاره داشته باشد، در اصطلاح فقهی و حقوقی، به معنای از بین رفتن عین مال یا منافع عقلایی و قانونی آن، چه به‌طور طبیعی و چه به واسطه حوادث. همچنین، تلف حکمی به معنای زوال سلطنت مالک نسبت به مال خود و تلف شرعی به معنای زوال سلطنت مالک از مال خود به حکم شارع است. این مفهوم به عنوان یک اصطلاح فقهی و حقوقی، به معنای از بین رفتن عین مال یا منافع عقلایی و قانونی آن، چه به‌طور طبیعی و چه به واسطه حوادث، شناخته می‌شود و در بسیاری از مباحثی مانند زکات، حج، تجارت، رهن و نکاح مورد بحث قرار گرفته است. در زبان عربی، این واژه به معنای هلاک و نابودی است. در برخی منابع فقهی و حقوقی، این واژه در قالب تعابیری مانند تلف مَبیع، مال مرهونه، ودیعه و عین مستأجِره به کار رفته و گاهی تا بیست عنوان فرعی برای آن ذکر شده است.

لغت نامه دهخدا

تلف. [ ت َ ] ( اِ ) ترف و قروت. ( ناظم الاطباء ).
تلف. [ ت ُ ] ( اِ ) کثافتی که از شپلیدن انگور و امثال آن بماند. ( شرفنامه منیری ). آنچه از انگور و جز آن پس از خوردن باقی ماند که شایسته خوردن نباشد. ( ناظم الاطباء ).
تلف. [ ت َ ل َ ] ( ع اِ ) رایگان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || هلاک. ( اقرب الموارد ). هلاک و زوال و ویرانی وانهدام. ( ناظم الاطباء ). || اتلاف و زیان وتبذیر و اسراف و خرج بیجا. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) بمعنی ضایع و خراب مجاز است... و با لفظ شدن و کردن استعمال نمایند. ( از آنندراج ): 
در دورخط از زلف تو ما را چه توقع
نتوان به کف آورد دگر عمر تلف را.ملا طغرا ( از آنندراج ).
تلف. [ ت َ ل َ ] ( ع مص ) هلاک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیست شدن. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(تَ لَ ) [ ع. ] (مص ل. ) هلاک شدن، نابود شدن.

فرهنگ عمید

۱. هلاک شدن، کشته شدن.
۲. هدر رفتن.

فرهنگ فارسی

هلاک شدن، نیست شدن، تباه شدن
هلاک گردیدن. نیست شدن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تلف (ابهام زدایی). تلف ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تلف (فقه)، اصطلاحی فقهی و حقوقی به معنای از بین رفتن عین مال یا منافع عقلایی و قانونی مال، خود به خود یا به موجب حوادث• تلف حکمی، زوال سلطنت مالک نسبت به مال خود• تلف شرعی، زوال سلطنت مالک از مال خود به حکم شارع
...
[ویکی فقه] تلف (فقه). تلف، اصطلاحی است فقهی و حقوقی به معنای از بین رفتن عین مال یا منافع عقلایی و قانونی مال، خود به خود یا به موجب حوادث می باشد و از این عنوان در بسیاری از باب ها نظیر زکات، حج، تجارت، رهن و نکاح سخن رفته است.
تلف در لغت به معنای هلاک گردیدن و نابود شدن است.
عناوین فرعی تلف
واژه تلف در برخی منابع فقهی و حقوقی در قالب تعابیر و عناوینی مانند تلف مَبیع، تلف مال مرهونه، تلف ودیعه و تلف عین مستأجِره به کار رفته و گاه تا بیست عنوان فرعی برای آن شمرده شده است.
اقسام تلف
در برخی منابع، این اصطلاح از جهات گوناگون تقسیم و برای هر مورد، حکمِ وضعی خاصی ذکر شده است، مثلاً، از جهت سبب هلاکت، آن را به تلف به موجب حوادث آسمانی و تلف به موجب فعل انسان و قسم اخیر را به تلف حسی (از بین رفتن خود به خود یک چیز) و تلف شرعی (منع شارع یا قانونگذار از بهره مندی عین موجود) تقسیم کرده اند.همچنین گاه آن را از نظر موضوع تلف به تلف اموال و تلف جان انسان یا عضوی از بدن او تقسیم نموده و درباره قسم اخیر تحت عنوان قصاص یا دیات بحث کرده اند. در معاطات- بنابر قول به عدم لزوم بیع معاطاتی- با تلف حقیقی یکی از دو عوض یا تلف شرعی- مانند نقل آن به عقد لازم معامله لازم می شود.
رابطه تلف با اتلاف
...

ویکی واژه

هلاک شدن، نابود شدن.

جملاتی از کلمه تلف

از سرد مهری آتش شوقم فسرده است روغن تلف مکن به چراغی که مرده است
در گذشته انواع مختلفی از کوره‌های ظریف وجود داشته است.
ندارم بجز عفو چیزی به کف شد از کف مرا نقد فرصت تلف