دلم از حلقه زلفت نرود جای دگر کی تواند که رود پای فرو رفته بقیر
تا زلف قیرگون تو بگشاد دست جور پای دل شکسته من بسته شد بقیر
نعوذ بالله! اگر هیبت تو شعله زند ز قندهار رسد تا بقیروان آتش
زباختر بدمی سوی خاور آید زود زقیران بتکی تا بقیروان بجهد
پر از گرد شد چشم و کام سپهر تو گفتی بقیر اندر اندود چهر
بتازیانه اشارت نما و لشگر بین زقیروان جهان تا بقیروان جهان