فتنه

معانی اصلی این واژه:

آشوب و شورش: در این معنا، فتنه به وضعیت‌های ناپایدار و بحرانی اشاره دارد که در آن‌ها مردم به طغیان و شورش می‌پردازند. این مفهوم به ویژه در متون تاریخی و سیاسی برای توصیف ناآرامی‌ها و درگیری‌های اجتماعی به کار می‌رود.

اختلاف رأی و نظر: فتنه می‌تواند به معنای وجود اختلافات و تنش‌های فکری و نظری بین افراد یا گروه‌ها باشد که ممکن است به بروز مشکلات و ناآرامی‌ها منجر شود.

گناه ورزی و عذاب: در برخی متون دینی، این واژه به گناه و عذاب نیز اشاره دارد، به ویژه زمانی که به آزمایش و امتحان الهی مربوط می‌شود.

معانی مجازی:

عاشق و دلداده: در معنای مجازی، این کلمه به معنای عاشق و دلداده نیز به کار می‌رود. این کاربرد بیشتر در ادبیات و شعر دیده می‌شود و به احساسات عاطفی و عاشقانه اشاره دارد.

شگفتی و دیوانگی: در برخی متون، فتنه به معنای شگفتی و حالت دیوانگی نیز به کار می‌رود، به ویژه زمانی که فرد به شدت تحت تأثیر احساسات یا شرایط خاصی قرار می‌گیرد.

در تاریخ و ادبیات:

این کلمه همچنین به عنوان یک نام دخترانه مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عنوان مثال، فتنه نام کنیزک بهرام گور است که به خاطر مهارتش در نواختن چنگ مشهور بوده است.

لغت نامه دهخدا

( فتنة ) فتنة. [ ف ِ ن َ ] ( ع مص ) آزمودن. || گداختن و در آتش انداختن سیم و زر جهت امتحان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بازداشتن کسی را از رأی و نظرش. ( اقرب الموارد ). || گمراه کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) چیزی که بوسیله آن حال آدمی از خیر و شر آشکار گردد، چنان که در بحرالمعانی در تفسیر آیه «انما نحن فتنه...» ( قرآن 102/2 ) چنین آمده است: و در اصل فتنه بمعنی گداختن زر در بوته است برای به دست آوردن عیار آن. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( تعریفات میر سیدشریف جرجانی ). آزمایش. || گناه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گناه ورزی. ( منتهی الارب ). || عذاب. || مال. || فرزند. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). || محنت. ( منتهی الارب ). ابتلاء. ( اقرب الموارد ). || شگفت به چیزی. ( منتهی الارب ). عبرت. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) فریفته. مفتون. ( یادداشت بخط مؤلف ):
قصر تو زین سخن همی خندد
بر تو ای فتنه بر سرای غرور.ناصرخسرو.خرد سرگشته بر روی چو ماهش
دل و جان فتنه بر زلف سیاهش.نظامی.مرغ ِ فتنه دانه، بر بام است او
پر گشاده، بسته دام است او.مولوی. || ( اِمص ) گمراهی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ناگرویدگی. ( منتهی الارب ). کفر. ( اقرب الموارد ). || ناسپاسی. || رسوایی. ( منتهی الارب ). فضیحت. ( اقرب الموارد ). || دیوانگی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || خلاف.( منتهی الارب ). آشوب. دویی. ( یادداشت بخط مؤلف ). اختلاف مردم در آراء و در آنچه میان ایشان واقع شود از قتال. ( اقرب الموارد ). جنگ و نزاع:
فتنه رابر سر گرفتم چون سر کار از تو داشت
عقل را سر برگرفتم چون به فرمانت نبود.خاقانی.- فتنةالسَّرّاء؛زنان. ( التاج ). و در حدیث آمده است: ابتلیتم بفتنةالضراء فصبرتم و ستبتلون بفتنةالسراء؛ اراد فتنةالسیف و فتنةالنساء. ( ذیل اقرب الموارد ).
- فتنةالصدر؛ وسواس. ( ذیل اقرب الموارد ).
- فتنةالضَّرّا؛ شمشیر. ( ذیل اقرب الموارد ).
- فتنةالمحات؛ پرسش و پاسخ در قبر. ( ذیل اقرب الموارد ).
- فتنةالمَحْیاء؛ عدول از راه. ( ذیل اقرب الموارد ).
ترکیب های دیگر:
- فتنه افکندن. فتنه انداختن. فتنه انگیز. فتنه انگیختن. فتنه جو. فتنه جوی. فتنه خیز. فتنه زای. فتنه شدن. فتنه گر. فتنه گشتن. فتنه نشان. رجوع به ذیل هریک از این کلمات شود.

فرهنگ معین

(فِ تْ نِ ) [ ع. فتنة ] ۱ - (مص ل. ) اختلاف رأی و نظر داشتن. ۲ - گناه ورزی. ۳ - (اِ. ) آشوب. ۴ - عذاب، رنج. ۵ - گناه. ۶ - ستیزه، خلاف. ۷ - شگفتی. ۸ - (اِمص. ) دیوانگی.

فرهنگ فارسی

امتحان کردن، آزمودن، گمراه کردن، ضلال، گمراهی، کفر، عذاب، بیماری، جنون، آشوب
۱ - ( مصدر ) آزمودن ۲ - گداختن سیم و زر در آتش جهت امتحان ۳ - گمراه کردن - ( مصدر ) اختلاف کردم مردم در رای و تدبیر ۵ - ( اسم ) آزمایش ۶ - اختلاف در آرائ ۷ - گناه ورزی ۸ - ( اسم ) گناه ۹ - عذاب محنت ۱٠ - جنگ ستیزه ۱۱ - آشوب ۱۲ - عبرت شگفتی ۱۳ - ( صفت ) فریفته مفتون ۱۴ - دلداده عاشق ۱۵ - معشوقی که موجب فتنه و آشوب گردد جمع: فتن ۱۶ - درختی است از تیره سبزی آساها که یکی از گونه های درخت صمغ عربی است و دارای صمغی بسیار خوشبو می باشد درخت عطر عقاقی عقاقی عطری درخت عنبر ۱۷ - گیاهی است معطر از تیره اسفنجیان که به صورت درختچه است و به عنوان یک گیاه و به عنوان یک گیاه زمینی در باغها کشت می شود چای مکزیکی امبروسیا زربیح شای مکی چای مکه چای اسپانیا حشیشه المریم شای بیت المقدس.
نام کنیزک بهرام گوراست و او چنگ را بغایت خوب می نواخت.

فرهنگ اسم ها

اسم: فتنه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: fetne) (فارسی: فتنه) (انگلیسی: fetne)
معنی: عاشق، دلداده، شورش، طغیان، مفتون

جملاتی از کلمه فتنه

کسی ز فتنهٔ آخر زمان خبر دارد که زلف و کاکل و چشم تو در نظر دارد
به اعتقاد مارسل بوازار-استاد حقوق دانشگاه ژنو-: «علت سخت‌گیری اسلام دربارهٔ مرتد شاید بدان جهت باشد که در نظام حکومتی و سیستم اداری جوامع اسلامی، ایمان به خدا صرفاً جنبه اعتقادی و درون قلبی ندارد، بلکه جزء بندهای پیوستگی امت و پایه‌های حکومت است، به طوری که با فقدان آن قوام و دوام جامعه اسلامی متلاشی می‌شود و مانند قتل یا فتنه و فساد است که نمی‌تواند قابل تحمل باشد.»
أو أهل مدینه بود و در زمان عثمان إسلام آورد و مهم‌ترین نقش را در شورش علیه عثمان ابن عفان و ترور او داشت و پس از آن در شورش و فتنه علیه علی بن ابی طالب و خدا خواندن او نقش‌آفرینی کرد.
فتنه ها از یک گریبان سر برون آورده اند یا صف مژگان به گرد نرگس جادوست این؟
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم