اسم حاذق به معنای فردی است که در زمینهای خاص مهارت و دانایی دارد. این واژه به طور کلی به کسانی اطلاق میشود که در کار خود زیرک و ماهر هستند. به عبارت دیگر، حاذق به شخصی گفته میشود که تواناییهای ویژهای در انجام کارهای خود دارد و به خوبی میتواند از دانش و تجربیاتش بهرهبرداری کند. در فرهنگهای مختلف، معانی مشابهی برای این کلمه وجود دارد. مثلاً در فرهنگ فارسی عمید، حاذق به عنوان فردی دانشمند و چابک در کار توصیف شده است. همچنین در فرهنگ معین، به ماهر و استاد بودن اشاره شده است. در لغتنامه دهخدا نیز این واژه به استادکار و فردی مجرب تعبیر شده که تواناییهایش او را در کارش ممتاز کرده است. در کل، این واژه نه تنها به مهارت و استادی اشاره دارد، بلکه به زیرکی و هوشمندی در انجام وظایف نیز مربوط میشود. این واژه نشاندهنده فردی است که در کار خود به خوبی عمل میکند و میتواند در شرایط مختلف تصمیمات مناسبی اتخاذ کند. افراد حاذق معمولاً به عنوان مشاوران و رهبران در حوزههای مختلف شناخته میشوند و نقش کلیدی در پیشبرد امور دارند.
حاذق
لغت نامه دهخدا
حاذق. [ ذِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حذق. استاد. ( ادیب نظنزی ) ( دهار ). سخت استاد ( ربنجنی ). ماهر. استادکار. نیک دان. زیرک. زیرک سار در کاری. اوستا. اوستاد. استاد با فطانت و دانا در کاری. کامل در فن.بلتع. بلنتع. ( منتهی الارب ). مجرب. متقن. ج، حاذقون. حاذقین. حذاق: استادان حاذق و عمله چابک ترتیب دادند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 420 ).
چونکه آید او حکیم حاذق است
صادقش دان کاو امین و صادق است.مولوی.وزیری فیلسوف حاذق و جهاندیده با او بود گفت ای پادشاه شرط محبت آن است که تا توانی در حق هر دو طائفه نیکوئی کنی. ( گلستان ). یکی از ملوک عجم طبیبی حاذق را بخدمت مصطفی فرستاد. ( گلستان ). || تند. تیز. گزنده. ثقیف: خل حاذق. || حاذق باذق؛ از اتباع است بمعنی زیرک و ماهر در کار.
حاذق. [ ذِ ] ( اِخ ) یکی از اطبا و شعرای پارسی گوی هند است. صاحب تذکره صبح گلشن گوید: حکیم محمد اسحاق بن علی حسین از اجله سادات قصبه ٔموهان مضاف بدارالاماره لکنهو است. خوش فکر و بلندخیال و نکته جو و بکلیات و جزئیات علم و عمل طب ماهر و حاذق و بر انواع نظم علی الخصوص در نعت حضرت سرور کائنات علیه افضل السلام والصلوة بدقت و لطافت قادر و فائق. دیوان مدینه نعت او که از آغاز تا انجام همه اش مدح و ثنای سیدالانبیاء صلی اﷲ علیه و آله و سلم است برفضل و کمالش دال و به این رهگذر ملقب بحسان الهند است. نزد ارباب کمال از مبداء فیاض طبعی عرش پیما یافته و برای تعلم فن شاعری بخدمت مولوی محمد احسن بلگرامی شتافته خدایش زنده داراد که بسی مضامین تازه و نازک در مدینه نعت از رشحه خامه اش میبارد. او راست
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - ماهر استاد. ۲ - زیرک چابک. جمع: حذاق.
اوراست اخلاق و آداب احکام الاحلام
فرهنگ اسم ها
معنی: زیرک و دانا در کاری، ماهر، استاد، مجرب، ( عربی )، کارآزموده و دارای تجربه ی کافی در دانش یا فنی، چیره دست، استاد و ماهر، دارای هوش، زیرک