تغییر در فلسفه، دگرگونی وضعیتهای جهان در ارتباط با زمان مورد بررسی قرار میگیرد. هرچند این واژه به عنوان یک عنصر اساسی در جهان شناخته میشود، اما در فلسفههای شرقی و غربی، مفهومی ثابت و دائمی به نام جهان ماوراء یا لاهوت وجود دارد که حقیقتی بنیادی و تغییرناپذیر را نمایان میسازد. در مقایسه با این حقیقت، جهان روزمره و ناپایدار اشیاء و رویدادهای متغیر به عنوان جهانی غیرواقعی تلقی میشود. در فلسفه غرب، پارمنیدس نخستین کسی بود که این اندیشه را مطرح کرد. استدلالهای زنون الئایی در نفی حرکت معمولاً به عنوان دفاعی از یگانهانگاری پارمنیدسی در نظر گرفته میشود. هراکلیتوس به این اندیشه واکنش نشان داد و جهان را همواره در حال تغییر و دگرگونی دانست.
تغییر
لغت نامه دهخدا
تغییر. [ ت َغ ْ ] ( ع مص ) از حال بگردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). از حال بگشتن. ( دهار ). از حالی به حالی برگردانیدن و گردانیدن و دیگرگون کردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). از حال خود گردانیدن و با لفظ کردن و دادن مستعمل. ( آنندراج ). هو احداث شی لم یکن قبله. ( تعریفات جرجانی ). دگرگونی و تبدیل و تعویض و تحویل و انتقال و انقلاب. ( ناظم الاطباء ): و هر چند این همه بود نام ولیعهدی از ما برنداشت و آنرا تغییر و تبدیلی ندید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214 ). || نزد بلغا آن است که شاعر لفظ را از صورتی که دارد بصورتی دیگر گرداند تا وزن بیت یا قافیه درست گردد. چنانکه ابوشکور جهت قافیه در این بیت نیلوفر را به نیلوفل تغییر داده است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. دگرگون شدن، از حالی به حالی دیگر درآمدن.
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) گردانیدن دیگر کردن دیگرگون ساختن. ۲ -( اسم ) گردش دیگرگونی. جمع: تغییرات.
از حال بگردانیدن
جملاتی از کلمه تغییر
فزون از ملک خود پابند جا گیر که از کس جا نباید کرد تغییر
بی تو گر بالین من سازند از زانوی حور می کنم تغییر بالین هر زمان بیماروار
تغییر قضا به هیچ رو ممکن نیست هرچند که این گروه تدبیر کنند