تشنگی

تشنگی

کلمه تشنگی در زبان فارسی به معنای نیاز به آب و احساس کمبود مایعات در بدن است. این واژه به وضعیت جسمی و احساسی اشاره دارد که فرد به دلیل کمبود آب یا مایعات دچار آن می‌شود.

معانی و مفاهیم:

احساس نیاز به آب: تشنگی به معنای احساس نیاز و خواست به نوشیدن آب است که معمولاً به دلیل کمبود مایعات در بدن ایجاد می‌شود.

کمبود مایعات: این واژه همچنین به وضعیت جسمی اشاره دارد که در آن بدن به دلیل عدم دریافت مایعات کافی دچار کمبود آب می‌شود.

کاربردها:

پزشکی و بهداشت: در مباحث پزشکی، این اصطلاح به عنوان یک علامت مهم برای شناسایی کمبود آب در بدن مورد توجه قرار می‌گیرد. مثلاً: تشنگی می‌تواند نشانه‌ای از کمبود آب در بدن باشد و باید به آن توجه کرد.

ادبیات و شعر: در ادبیات و شعر، تشنگی می‌تواند به معنای نیاز عاطفی یا روحی نیز به کار رود.

معادلات و مترادف‌ها:

مترادف‌ها: عطش، نیاز به آب، کمبود آب.

معادل‌ها در زبان‌های دیگر: در انگلیسی: thirst..

متضادها: سیرابی

لغت نامه دهخدا

تشنگی.[ ت ِ ن َ / ن ِ ] ( حامص ) عطش. ( آنندراج ). پهلوی تیشنه کیک حاصل مصدر از تشنه. عطش. ( حاشیه برهان چ معین ). عطش و آب طلبیدن طبیعت. میل به نوشیدن آب داشتن. ( ناظم الاطباء ):
ز بس تشنگی چاک گشته زبان
پر از خاک آورد گشته دهان.فردوسی.شد از رنج و از تشنگی شاه مات
چنین یافت از چرخ گردان برات.فردوسی.تن از خوی پرآب و دهان پر ز خاک
زبان گشته از تشنگی چاک چاک.فردوسی.نه همه تشنگی و گرسنگی باید خورد
نوبت گرسنگی خوردن بردیم بسر.فرخی.چو بسپردم من اندر تشنگی جان
مباد اندر جهان یک قطره باران.( ویس و رامین ).شور است آب او ننشاندت تشنگی
گر نیستی ستور مخورآب تلخ و شور.ناصرخسرو.وز بیم تشنگی قیامت همیشه تو
در آرزوی قطرگکی آب زمزمی.ناصرخسرو.تشنگی، آب شور ننشاند
مخور آن، کت از او شکم راند.سنایی.آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست.مولوی.از غایت تشنگی که بردم
در حلق نمیرود زلالم.سعدی.
تشنگی. [ ت َ ش َ ] ( اِ ) علتی است ( در کودکان ) که زنان او را تشنگی گویند و آن آماسی باشد گرم که اندر غشاء مغز پدید آید و نشان این علت آن است که جایگاه مغز فرونشسته تر شود و درد به چشم و حلق فرو همی آید و چشم و همه تن زرد شود. باید که کدوی تر بتراشند و خیار و به آب عنب الثعلب و آب بقلةالحمقاء و آب گشنیز تر و روغن گل و سرکه چند قطره و بهم زنند و بر سر او می نهند و اگر این چیزها نباشد، سپیده خایه مرغ با روغن گل بهم بزنند و ضماد کنند نافعبود. ( ذخیره خوارزمشاهی ) ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(تِ نِ یا نَ ) [ په. ] (حامص. ) عطش، حالت و کیفیت تشنه.

فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت تشنه عطش.
عطش عطش و آب طلبیدن طبیعت

جملاتی از کلمه تشنگی

آنتروپوزوفی راه و مسیر دانش است، تا روح را در آدمی به روح در عالم راهنمایی کند. آنتروپوزوفیست‌ها کسانی هستند که برخی پرسش‌های ویژه را به عنوان نیاز لازم زندگی دربارهٔ طبیعت و سرشت آدمی و دنیا تجربه می‌کنند، درست مانند کسانی که گرسنگی و تشنگی را تجربه می‌کنند.
هوای شوق تو لب تشنگی گداخته است شراب دشت جنون سلسبیل می گردد
کم شدن مایعات بدن، عرق کردن زیاد، استفراغ، اسهال، تب، گُرگرفتگی، آفتاب سوختگی، رژیم غذایی، داروهای استروئیدی و احتمالاً بیماری قند در بزرگسالان باشد، شخص مبتلا به این بیماری (تشنگی) عطش زیاد برای خوردن آب دارد.

او که خود لذّت و شیرینی طعم کتابخوانی را در کودکی چشیده بود، فعالیت­هایی که تا آن زمان انجام می­داد برای کنجکاوی و روحیۀ پرسشگر او رضایت­ بخش نبود. آن بی­قراری و تشنگی باید به طریقی دیگر و از سرچشمه ای دیگر سیراب می­شد. و آن مسیر، همراه­ شدن با کودکان بود.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم