لغت نامه دهخدا
تد. [ ت َدد ] ( ع اِ ) دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: پستان حیوانات. ج،تدود. ( دزی ج 1 ص 142 ).
تد. [ ت َدد ] ( ع اِ ) دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: پستان حیوانات. ج،تدود. ( دزی ج 1 ص 142 ).
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: پستان حیوانات ج تدود.
💡 به ناامیدی از این در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد
💡 بر قفا چشمت نمی افتد چو این در واشود آن زمان درگاه بشناسی که صدرت جا شود
💡 هوس آیینهٔ عشق است اگر کوشش رسا افتد سحاب از دامن آلوده چشم تر برآورده
💡 به معشوقی نزیبد هر که دارد نام معشوقی ز صد خوبان یکی باشد که شاه و شهریار افتد
💡 جهان چرا همه با ما بدشمنی برخاست؟ گناه ما بجزین نی که دوستدار توییم