تابنده

معنی اسم تابنده در فرهنگ فارسی عمید به این شرح است: روشنایی‌دهنده، تابان، درخشنده و تاب‌دهنده. در فرهنگ معین، این اسم به معنای تابان، درخشان، گرما‌دهنده، پیچان و در تب و تاب، ریسنده و ریسمان‌باف آمده است. در فرهنگ فارسی، تابنده به معنای تابیده، پیچان در تب و تاب و رنج، همچنین به عنوان ریسنده و ریسمان باف و ریسمان تاب نیز تعریف شده است. در زمینه فیزیک و اپتیک، به ویژگی جسمی اشاره دارد که امواج یا ذرات را در محیط می‌تاباند. در لغت‌نامه دهخدا، معانی این اسم شامل تابان، درخشان، پرتوافشان، نورانی، روشن‌کننده، براق، متلاطم، مشعشع، بصیص، لایح، وهّاج، پیچان، در تب و تاب، در رنج و سختی، ریسنده، ریسمان‌ساز، ریسمان‌باف، گرمادهنده، حرارت‌بخش و سوزان است.

لغت نامه دهخدا

تابنده. [ ب َ دَ / دِ ] ( نف ) تابان. درخشان پرتوافشان. نورانی. روشن کننده. براق. متلألأ. مشعشع. بصیص. لایح. وهّاج: ستاره تابنده، نجم ثاقب، آفتابی تابنده، نوری تابنده، هفت تابنده، سیارات سبع

فرهنگ معین

(بَ دِ ) (ص فا. ) ۱ - تابان، درخشان. ۲ - گرما دهنده. ۳ - پیچان، در تب و تاب. ۴ - ریسنده، ریسمان باف.

فرهنگ عمید

روشنایی دهنده، تابان، درخشنده، درخشان
تاب دهنده.

فرهنگ فارسی

تابیده
( اسم ) ۱ - پیچان در تب و تاب در رنج. ۲- ( اسم ) ریسنده ریسمان باف ریسمان تاب.

فرهنگ اسم ها

اسم: تابنده (دختر) (فارسی) (تلفظ: tābande) (فارسی: تابنده) (انگلیسی: tabande) 
معنی: تابان، درخشان، پرتو افشان، ( صفت فاعلی از تابیدن )، آنچه می تابد و نورافشانی می کند
 

فرهنگستان زبان و ادب

{radiative, radiating} [فیزیک- اپتیک] ویژگی جسمی که امواج یا ذرات را در محیط می تاباند

دانشنامه آزاد فارسی

لقب خانوادگیِ مشایخ معاصرِ سلسلۀ نعمة اللهیّۀ سلطان علی شاهی. این لقب گویا اولین بار به وسیلۀ حاج سلطان حسین رضا علی شاه، قطب سی و هفتم این سلسله به کار رفت. پس از فوت او، در ۱۸ شهریور ۱۳۷۱، فرزندش، حاج علی تابنده، که عمری در مشاغل دولتی بود، با عنوان طریقتی محبوبعلی شاه و پس از فوت او، عمویش، نورعلی تابنده، با لقب طریقتیِ مجذوب علی شاه، به عنوانِ قطب سی ونهم این سلسله به فعالیت پرداختند.وی سومین فرزند حاج شیخ محمدحسن صالح علی شاه و سومین شیخ این خاندان است که به لقب خانوادگیِ تابنده خوانده می شود.

ویکی واژه

تابان، درخشان.
گرما دهنده.
پیچان، در تب و تاب.
ریسنده، ریسمان باف.

جملاتی از کلمه تابنده

از سلطنت دو کون بگریزد تابنده حضرت رضا گردد
تابنده‌تر ز روی تو ماهی ندیده چرخ خوشتر ز ابروی تو هلالی نیافته
همه برنشستند کنداوران شتابنده بر پشت که پیکران
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت فال تماس فال تماس