خفض

خفض در زبان عربی به معنای کاهش، پایین آوردن یا تنزل است. این کلمه در زمینه‌های مختلفی مانند زبان‌شناسی، ریاضیات، و حتی در مفاهیم اجتماعی و اقتصادی به کار می‌رود.

خفض همچنین به عیش و خوشگذرانی گفته می‌شود و به زندگی راحت و بی‌دغدغه ای اشاره دارد که در آن فرد به دنبال لذت و آسایش است.

خفض می‌تواند به معنای تنبلی و عدم فعالیت نیز باشد، جایی که فرد به جای تلاش و کوشش، به دنبال راحتی و فراخی است.

لغت نامه دهخدا

خفض. [ خ َ ] ( ع اِمص ) تناسایی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). آسانی عیش.( مهذب الاسماء ). منه: هم فی خفض من العیش. || ( ص، اِ ) زمین پست و نرم. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خفض. [خ َ ] ( ع مص ) بلند نکردن آواز. منه: خفض الرجل صوته خفضا. || خوار کردن خدا کافر را. منه: خفض اﷲ الکافر. || مقیم گردیدن در محل و جایی به تناسایی. منه: خفض بالمکان. || نرم رفتن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه: خفض فلان. || خوش گردیدن زندگانی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه: خفض العیش. || تواضع کردن وفروتنی کردن. ( از منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه: قوله تعالی: و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة. ( قرآن 24/17 ). فروتنی و تواضع کن با ایشان. || پایین آوردن. فرونهادن. پست کردن. ( زمخشری ). ضد رفع و بلند کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ): تو بکدخدایی قیام کنی چنانکه حل و عقد و خفض و رفع و امر و نهی بتو باشد. ( تاریخ بیهقی ).
بد چه می گویی تو خیر محض را
هین تو رفعی کم شمر آن خفض را.مولوی.خفض و رفع روزگار با کرب
نوع دیگر نیم روز و نیم شب.مولوی.|| کسره دادن کلمه. جر دادن کلمه در اعراب. خفض در اعراب بمنزله کسر است در بنا. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه: خفض الکلمة الحرف خفضاً. || ختنه کردن دختر را خاص است بزنان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس )( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). ختان زنان. ( یادداشت بخط مؤلف ). منه: خفضت الجاریة. ( مجهولاً ): عن الصادق علیه السلام قال: نقب اذن الغلام من السنه و ختانه لسبعة ایام من السنه و خفض النساء مکرمةو لیست من السنة. ( مکارم الاخلاق طبرسی ).

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - (مص م. ) فرود آوردن. ۲ - (اِمص. ) فراخی عیش، خوشگذرانی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) پست کردن فرود آوردن فرو داشتن. ۲ - ( اسم ) فراخی عیش خوشگذارانی. یا خفض جناح. ۱ - بال گستری پرگستردن. ۲ - فروتنی. یا خفش عیش. تن آسایی. یا خفض و رفع. پستی و بلندی.
بلند نکردن آواز یا خوار کردن خدا کافر را.

جملاتی از کلمه خفض

اگر تو رفع و خفض آن نبینی میان هر دو ساکن چون نشینی
در منزل رفیعم با ناز و خفض و عیش پیوسته شادمان بجوار پیمبرم
خفض ارضی بین و رفع آسمان بی ازین دو نیست دورانش ای فلان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی