دعوی در حوزه حقوقی به معنای ادعایی است که در دادگاه یا دیگر مراجع قانونی مانند دیوان عدالت اداری مطرح میشود. به عبارت دیگر، یک عمل رسمی است که برای اثبات حقی که مورد انکار یا تعدی قرار گرفته، انجام میگیرد. بنابراین، صرفاً ابراز یا بررسی یک حق، خود به نوعی ادعا محسوب میشود. اگر این ادعا توسط طرف مقابل رد شود یا مورد تجاوز قرار گیرد، به یک منازعه تبدیل میشود. در این مرحله، اگر مدعی، یعنی صاحب حق یا مال، برای احقاق حق خود به دادگاه مراجعه کند و مطابق با قوانین مربوطه اقدام کند، موضوع به دعوی یا مرافعه تبدیل میشود. قوانین مربوط به نحوه اقامه دعوی و صلاحیت دادگاهها در قانون آیین دادرسی مدنی مصوب ۱۳۷۹ آمده است. از جمله شرایط لازم برای اقامه دعوی میتوان به داشتن نفع در موضوع، داشتن سمت قانونی چه بهطور مستقیم به عنوان مدعی و چه به نمایندگی از دیگران مانند وکیل، ولی یا مدیر شرکت و اهلیت قانونی اشاره کرد. همچنین، تقدیم دادخواست نیز یکی از شروط اصلی است. که بهوسیله خواهان مطرح میشود، به عنوان دعوای اصلی شناخته میشود و دعاوی دیگری که ممکن است در حین رسیدگی به دعوای اصلی به وجود بیایند، به نام دعاوی طاری شناخته میشوند. این دعاوی طاری میتوانند به روشن شدن موضوع اصلی و یا دفاع از حقوق طرفین کمک کنند و در واقع ابزاری هستند تا تمامی جوانب منازعه به طور کامل در دادگاه بررسی شود.
دعوی
لغت نامه دهخدا
دعوی. [ دَع ْ وا ] ( ع اِمص ) اسم است از «ادعاء»، والف آن تأنیث راست بنابراین غیرمنصرف می باشد. ( از اقرب الموارد ). خواهانی. ( منتهی الارب ). آنچه خواسته شود. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). خواسته شده. ( آنندراج ).زعم. ( ترجمان القرآن جرجانی ). مشتق از دعاء است به معنی طلب. ( از تعریفات جرجانی ). ج، دَعاوی ̍، دَعاوی ( دَعاو )، و سیبویه جمع دومی را ترجیح داده، بخصوص هنگام اضافه به ضمیر چنانکه گویند دعاویک و دعاویه و نگویند دعاواک و دعاواه. ( از اقرب الموارد ). || در اصطلاح شرعی، گفتاری است که انسان بوسیله آن اثبات حقی را بر غیر طلب می کند. ( از تعریفات جرجانی ). گفتاری است که انسان بوسیله آن ایجاب حق خود رابر غیر قصد می کند، و اقرار عکس آن است. و نزد فقها،عبارتست از خبر دادن نزد قاضی یا حکم بر حقی که برای اوست علیه غیر و در حضور غیر. و اگر این خبر دادن نزد قاضی یا حکم نباشد و یا در حضور غیر نباشد، آنرادعوی نمی نامند. خبر دهنده را مدعی گویند و آن غیر را مدعی علیه. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین مأخذ شود. این لغت در تداول فارسی زبانان غالباًدَعوی با الف ممال تلفظ میشود. رجوع به دعوی شود.
دعوی. [ دَع ْ ] ( ع، اِمص، اِ ) ممال از دَعْوی ̍. ادعا. ( ناظم الاطباء ). دعوی را غالباً مقارن با معنی می آرند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دعوی مقابل معنی، یعنی حقیقت و باطن آنچه ادعا شده است می آید:
یکی مرد آمد [ زردشت ] به دین آوری
به ایران به دعوی پیغمبری.دقیقی.پای بیرون منه از پایگه دعوی خویش
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ادعا کردن.
۳. ادعا.
۴. [قدیمی] خواستن.
۵. (حقوق، فقه ) دادخواهی.
۶. نزاع.
۷. [جمع: دعاوی] خواهانی.
۸. [قدیمی] کسی را خواندن.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) ادعا کردن چیزی را بخود بستن. ۲ - خواستن. ۳ - ( اسم ) ادعائ. ۴ - نزاع ستیزه پرخاش: [[ دعوای عجیبی اتفاق افتاد ]]. ۵ - دادخواهی تظلم داوری: [[ دعوی به قاضی بردند ]] جمع دعاوی.
نسبت است به دعوه.
دانشنامه آزاد فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] دعوی، از اصطلاحات علم منطق بوده و به قضیه مورد اختلاف و محل اثبات و ابطال در جدل می باشد.
قضیه مورد کاربرد در صناعت جدل، به اعتبارات مختلف، عناوین متفاوتی همچون: دعوی، وضع، مسئله و مقدمه پیدا می کند.
← قضیه در صنعت جدل
۱. ↑ طوسی، نصیرالدین، اساس الاقتباس، ص۴۵۱-۴۵۲.
پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «دعوی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۲۶.
...
ویکی واژه
(حقوق): ادعای شخصی که بر مبنای آن در دادگاه طرح دعوا یا شکایت میکند.
جمله سازی با دعوی
کیست جامی که کند دعوی صاحب نظری
دعوی آزادگی از سرو، رعنایی بود سرکشی صائب طریق مردم آزاده نیست
عقل بر این دعوی ما شاهد و گویاستی