کرکس

کرکس

کلمه کرکس به پرنده‌ای از خانواده لاشخورها اطلاق می‌شود که به عنوان یک جانور ناگوار به شمار می‌آید. این پرنده معمولاً در مناطق خشک و بیابانی زندگی می‌کند و به عنوان یک پاک‌کننده طبیعی عمل می‌کند. کرکس‌ها به تغذیه از لاشه‌های حیوانات می‌پردازند و نقش مهمی در اکوسیستم ایفا می‌کنند. همچنین به عنوان یک عامل تصفیه‌کننده در طبیعت عمل می‌کنند. آن‌ها با تغذیه از لاشه‌ها، کمک می‌کنند تا بیماری‌ها و آلودگی‌ها کاهش یابند. این پرندگان با تجزیه مواد آلی، چرخه‌ی طبیعی اکوسیستم را حفظ کرده و به سلامت زمین کمک می‌کنند.

لغت نامه دهخدا

کرکس. [ ک َ ک َ ] ( اِ ) کرگس. مرغ مردارخوار که دژکاک و به تازی نسر گویند. ( ناظم الاطباء ). مرغ مردارخوار باشد و به عربی نسر گویند. ( برهان ). مردارخوار. لاشخور. دال. لشخور. ( یادداشت مؤلف ). نسر. ( نصاب ) ( زمخشری ). رخم. عجوز. رخمه. ام عجینه. نَهضَل. هوزب. ( منتهی الارب ). اسم فارسی نسر است و نزد بعضی رخمه است که به هندی گِد نامند. ( فهرست مخزن الادویه چ افست تهران ). پرنده شکاری که در شریعت موسوی ناپاک و برای تیزپروازی و دوربینی معروف است. ( قاموس کتاب مقدس ). این مرغ به طول عمر شهرت دارد. ( یادداشت مؤلف ). پرنده ای است قوی هیکل و بدریخت و گوشت خوار از راسته شکاریان روزانه که دارای منقار قوی برگشته و گردن و سر سخت و بالهای وسیع بزرگ می باشد. در نواحی کوهستانی زندگی می نماید و بیشتر از لاشه تغذیه می کند. این پرنده در اروپای مرکزی و جنوبی شمال آفریقا و آسیای مرکزی و غربی و جنوبی پراکنده است. در موقع پرواز گسترش بالهای وی بالغ بر سه متر می شود. پنجه های کرکس برخلاف منقار پرقدرتش نسبتاً ضعیف است؛ بطوری که بوسیله پنجه هایش قادر نیست جز طعمه های بسیار کوچک را نگهداری کند و به همین جهت است که بیشتر از لاشه و مردارحیوانات دیگر تغذیه می کند. پرواز وی نسبتاً آهسته ولی دارای اوج است و در مدت طولانی صورت می گیرد. قدرت دید این پرنده بسیار زیاد است؛ بطوری که از فواصل دور طعمه های کوچک را بخوبی می بیند و کوچکترین حرکت از نظرش مخفی نمی ماند. ( فرهنگ فارسی معین ):
چرا عمر کرکس دو صد سال ویحک
نماند ز سالی فزونتر پرستو.رودکی.بدین شهر و لشکر فراوان کس است
که همسال اوبآسمان کرکس است.فردوسی.بدو گفت هر کس که تاب آورد
دگر یاد افراسیاب آورد
همانگه سرش را ز تن دور کن
وز او کرکسان را یکی سور کن.فردوسی.ز بانگ تبیره میان دو کوه
دل کرکس اندر هوا شد ستوه.فردوسی.تا نبود چون همای فرخ کرکس
همچو نباشد قرین باز خشین پند.فرخی.پیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوار ایدون چو کبک و راست روهمچون کلنگ.منوچهری.برابر کرکسی پر برگشاده
که پای خویش بر تیری نهاده.( ویس و رامین ).چراعمر طاووس و دُرّاج کوته

فرهنگ معین

(کَ کَ ) (اِ. ) از مرغان شکاری با جثة بزرگ و منقار و چنگال قوی که لاشه جانوران را می خورد. مردارخوار هم می گویند.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) پرنده ای درشت، با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند، و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، لاشخور، مردارخوار، نسر، ورکاک، دژکاک، کلمرغ.
۲. (نجوم ) نام دو ستارۀ نسر طایر و نسر واقع: پرواز همای بختت الاّ / بر کرکس آسمان مبینام (خاقانی: ۵۱۴ ).

فرهنگ فارسی

رشته کوهی است از کوههای مرکزی ایران در جنوب کاشان که قله معروف آن هم بهمین نام و به ارتفاع ۳۲۱۶ متر است.
پرندهای بزرگ جثه دارای منقاروچنگالهای قوی گردنش درازوبدون پرلاشه جانوران رامیخوردو آنرالاشخورومردارخوارهم میگویند
( اسم ) ۱ - پرنده ایست قوی هیکل و بد ریخت و گوشتخوار از راست. شکار یان روزانه که دارا ی منقار قوی بر گشته و گردن و سر لخت و بالها ی وسیع و بزرگ میباشد و در نواحی کوهستانی زندگی مینماید و بیشتر از لاشه تغذیه میکند. این پرنده در اروپا ی مرکز ی و جنوبی و شمال افریقا و آسیا ی مرکز ی و غربی و جنوبی پراکنده است. در موقع پرواز گسترش بالها ی وی بالغ بر سه متر میشود. پنجه های کرکس بر خلاف منقار پر قدرتش نسبه ضعیف است بطور یکه بوسیل. پنجه هایش قادر نیست جز طعمه های بسیار کوچک را نگهدار ی کند و بهمین جهت است که بیشتر از لاشه و مردار حیوانات دیگر تغذیه می نماید پرواز وی نسبه آهسته ولی دارا ی اوج است و در مدت طولانی صورت میگیرد. قدرت دید این پرنده بسیار زیاد است بطور یکه از فواصل دور طعمه های کوچک را بخوبی می بیند و کوچکتر ین حرکت از نظر ش مخفی نمی ماند لاشخور مردار خود مرغ مردار خوار رخمه نسر. ۲ - تیر سهم. یا کرکس ترکش. تیری که در ترکش گذاردند. یا کرکس فلک. یا کرکسان فلک. یا کرکس گردون. یا کرکسان گردون.

جملاتی از کلمه کرکس

باشهٔ عقل صعوه‌گیر بُوَد کرکس عشق بازگیر بُوَد
عمر کرکس از آن بُوَد بسیار که نبیند کسی از او آزار
کمانی چو ابروش کرکس ندید کمانم به ابرو نباید کشید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم