فراق به معنای جدایی یا دوری از کسی یا چیزی است که به آن وابستهایم یا به آن علاقه داریم. این واژه بیشتر در زمینههای عاطفی و احساسی به کار میرود و میتواند به جدایی از یک شخص محبوب، دوستان، خانواده یا حتی مکانها و خاطرات اشاره کند. فراق میتواند حس غم، دلتنگی و فقدان را به همراه داشته باشد و در ادبیات و شعر به عنوان موضوعی عمیق و تأثیرگذار مطرح میشود. به طور کلی، فراق به احساساتی اشاره دارد که در نتیجه جدایی ایجاد میشود و میتواند تأثیرات عاطفی و روانی عمیقی بر فرد داشته باشد.
فراق
لغت نامه دهخدا
فراق. [ ف ِ / ف َ ] ( ع مص ) جدایی. دوری. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). از یکدیگر جدا شدن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). از هم جدا شدن. به فتح هم آمده است: هذا فراق بینی و بینک. ( قرآن 78/18 ). ( اقرب الموارد ). مقابل وصال
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) جدا شدن ( از هم ) مقابل وصال ۲ - ( اسم ) جدایی دوری ۳ - جدایی عاشق از معشوق در یک لمحه که معادلست با صد سال فراق ۴ - غیبت از وحدت یعنی آمدن سالک از وطن اصلی - که عالم بطون است - بعالم ظهور همین فراق اوست باز برفتن او از عالم ظهور بعالم بطون وصال اوست و این وصال حاصل نشود جز مرگ صوری.
دانشنامه آزاد فارسی
جملاتی از کلمه فراق
به وصال میبنالم که چه بیوفا قرینی به فراق میبزارم که چه یار باوفایی
آن باده که من کشیدم از جام فراق اینک ز فراق اوست ایام فراق؟
مردم از زخم فراقت که توای نخل جوان همچو تیراز بر این پیر چگر چاک شدی