رهام

رُهام، پسر گودرز و یکی از پهلوانان ایرانی در شاهنامه است. در تاریخ طبری به نام لخام و نام‌های دیگر شناخته می‌شود و حمزه و صاحب مجمل التواریخ او را بخت النصر نامیده‌اند. رهام نتوانست کیکاوس را از سفر به مازندران بازدارد و به همین دلیل خود نیز به همراه او رفت و در بند دیو سپید گرفتار شد که رستم آن‌ها را نجات داد. او در انتقام سیاوش، رستم را همراهی کرد. رهام به نمایندگی از فریبرز، سپهسالار ایران، به نزد پیران رفت و او را به خاطر حمله به ایران سرزنش کرد. در حمله به سپاه توران، او همراه طوس و گیو بود و در نبردی که با حضور رستم آغاز شده بود، با اشکبوس درگیر شد و با فرار خود، طوس و رستم را ناامید کرد. همچنین، رهام یکی از هفت دلاوری بود که با رستم برای نجات بیژن به میدان رفت و فرمانده جناح چپ سپاه بود. در نبرد یازده رخ، او یکی از دلاوران ایرانی بود که حریف خود، بارمان، را با نیزه از پای درآورد. در اوستا، شراب به شکلی باشکوه توصیف شده است. با توجه به توصیف مَی‌دوستی و باده‌پرستی این واژه، نام او از ترکیب رئو و هئومه یا هوم و یا هائوما شکل گرفته است. در زبان فارسی، این نام به معنای پرنده‌ای است که شکارچی نیست، پرنده‌ای شکست‌ناپذیر یا پرنده‌ای که شکار نمی‌شود. در کشورهای عرب‌زبان، نامی مشابه به رحام وجود دارد، که با تلفظ ریهام یا رهام برای دختران به کار می‌رود. در عربی، این نام به معنای باران روشن و همچنین باران نم‌نم یا باران اسپری است. وی به همراه تعدادی از همرزمانش به آسمان پرواز کرد. این عبارت با شکوه به زبان اوستایی، که از شاخه‌های شرقی زبان‌های باستانی ایران است، بیان شده است. این گیاه، که در میان ایرانیان و هندوان باستان مقدس‌ترین و پاک‌ترین گیاه به شمار می‌رفت، به عنوان منبعی برای تهیه شراب مقدسی به همین نام استفاده می‌شد. پادشاهان هخامنشی در جشن مهرگان از این شراب می‌نوشیدند و به شادی و پایکوبی می‌پرداختند.

لغت نامه دهخدا

رهام. [ رَ ] ( ع ص، اِ ) گوسپند لاغر. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
رهام. [ رُ ] ( ع اِ ) عدد بسیار. || مرغی که شکار نکند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
رهام. [ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ رَهمَة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به رهمة شود.
رهام. [ رُهَْ ها ] ( اِخ ) پسر گودرز که در جنگ دوازده رخ بارمان را کشت. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ). نام پسر گودرز و بعد از کیخسرو به ملازمت لهراسب، شاهنشاه ایران معزز بوده و از جانب او به حکومت ری و اسپهان و فارس تا حدود شوشتر و اهواز ممتاز شد و حکمرانی همدان را به داریوش فارسی داده و او را بر سر پادشاهان کلدانیون که در بابل تا ارمن و عمان حکمران بودند، فرستاد.وی بلشازار حاکم را کشت و آن ولایت را مسخر کرد و به حکم شاه سلطنت بابل تا بیت المقدس به وی مفوض شد. چون لهراسب به سعی دانیال علیه السلام دین موسوی داشت و رعایت بنی اسرائیل می نمود از نو بیت المقدس و مسجد اقصی را آباد کرد و خرابیهای بخت النصر را تعمیر نمود. رهام از شجاعان گیتی بود و در زمان کیخسرو جنگهای مردانه نمود. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ):
به پنجم چو رهام گودرز بود
که با بارمان او نبرد آزمود.فردوسی.چنین گفت رستم به رهام شیر
که ترسم که رخشم شد از کارسیر.فردوسی.چو بهرام و رهام گردن فراز
چو شیدوش شیراوژن رزم ساز.فردوسی.گه سخاوت معن است و حاتم و افشین
گه شجاعت رهام و رستم و بیژن.سوزنی.رجوع به شاهنامه فردوسی و مجمل التواریخ و القصص ص 50 و91 و 92 و 315 و 436 و ایران در زمان ساسانیان ص 85 شود.

فرهنگ فارسی

پسر گودرز که در جنگ دوازده رخ (( بارمان ) ) را کشت ( داستان ).
پسر گودرز که در جنگ دوازده رخ بارمان را کشت.

فرهنگ اسم ها

اسم: رهام (پسر) (فارسی) (پرنده، تاریخی و کهن، طبیعت) (تلفظ: rohām, rohhām) (فارسی: رهام) (انگلیسی: rohham)
معنی: نام پسر گودرز پهلوان ایرانی، از شخصیت های شاهنامه، پرنده شکست ناپذیر، لطافت باران، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) پهلوان ایرانی، نام پسر گودرز که در جنگ یازده رخ کشته شد، ) ( در شاهنامه ) از سرداران بهرام گور در جنگ با خاقان چین، ( در عربی ) پرنده ای که شکار نکند، ( در اعلام ) نام پسر گودرز که در جنگ دوازده رخ ' بارمان ' را کشت، عدد بسیار، نام پسر گودرز پهلوان ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی

جملاتی از کلمه رهام

ز دستش برون کرد رهام گرد همه پنجه و دست او کرد خرد
یکی ترگ زرین به سر بر نهاد درفشش به رهام گودرز داد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم