دسته

دسته

دسته به مواردی اطلاق می‌شود که شبیه به دست طراحی شده‌اند. همچنین، به اشیائی که اندازه‌ای مشابه با دست دارند نیز اشاره می‌شود. در واقع، دسته بخشی از ابزارها و اشیاء مانند شمشیر، تیشه، خنجر و غیره است که به عنوان قسمتی که در دست قرار می‌گیرد، شناخته می‌شود. علاوه بر این، در سازهای موسیقی مانند عود و طنبور، دسته یا قسمتی که بر روی کاسه ساز وصل می‌شود، نیز جزو این تعریف قرار می‌گیرد. این قسمت‌ها به کاربر کمک می‌کنند تا ابزار را بهتر در دست بگیرد و کنترل بیشتری بر روی آن داشته باشد. به طور کلی، دسته نقش مهمی در کارایی و سهولت استفاده از ابزارها و سازها ایفا می‌کنند و طراحی آن‌ها به گونه‌ای است که بتوان بهترین تجربه را برای کاربر فراهم آورد.

لغت نامه دهخدا

دسته. [ دُ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) سنگ. حجر. ( آنندراج ) ( برهان ) ( جهانگیری ).
دسته. [ دَ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) هر چیز که نسبت به دست دارد. ( آنندراج ). || دستینه. خط نوشته. دستخط

فرهنگ معین

(دَ تِ ) (اِ. ) ۱ - آن چه مانند دست باشد. ۲ - آن قسمت از اشیاء مانند شمشیر، اره، تیشه، خنجر و کارد که به دست گیرند. ۳ - گروهی از مردم که در جایی گرد آیند. ۴ - واحدی از ورزشکاران که با هم در انواع ورزش همکاری کنند. ۵ - مجموعه ای از یک چیز.

فرهنگ عمید

۱. آنچه مانند دست یا به اندازۀ دست باشد.
۲. چیزی که تمام آن یا دنبالۀ آن در دست گرفته شود: دستهٴ شمشیر، دستهٴ تبر، دستهٴ تار، دستهٴ کوزه، دستهٴ گل، دستهٴ علف، دستهٴ کاغذ.
۳. گروهی از مردم که در یک جا و با هم باشند یا با هم حرکت کنند.
۴. عده ای ورزشکار که در نوعی از ورزش با هم کار کنند.
۵. عده ای نوازنده و خواننده که آهنگی را با هم بنوازند و بخوانند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه مانند دست باشد. ۲ - آنچه باندازه دست باشد. ۳ - آ ن قسمت از اشیائ ( مانند شمشیر دسته اره خنجر تیشه و غیره ) که بدست گیرند قبضه. ۴ - آنچه بر کاسه عود و طنبور و مانند آن وصل کنند. ۵ - مجموع ای از اشیائ ( مانند گل سبزه علف کاغذ و غیره ). ۶ - گروهی از مردم که در جایی گرد آیند یا با هم حرکت کنند و کاری انجام دهند. ۷ - گروهی که با تشریفات خاصی در خیابانها و کوچه ها حرکت کنند و اشعاری خوانند برای اقامه عزاداری سید الشهدائ و ائمه دیگر. ۸ - واحدی از ورزشکاران که با هم در انواع ورزش شرکت کنند. ۹ - واحدی که شامل سه جوخه است رسد. ۱٠ - دو کشتی جنگی که به فرمان یک تن باشد ۱۱ - در عهد قاجاریه ساعت ۱۲ ( صبح و غروب ) را دسته میگفتند.
سنگ. حجر

فرهنگستان زبان و ادب

{batch} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] چند برنامه یا فرمان که به صورت یک گروه پردازش شود
{block} [شیمی] بخشی از مولکول بسپار که از شمار زیادی تکپار تشکیل شده است و آرایش فضایی یا ساختاری آن دست کم از یک جنبه با بخش مجاور تفاوت دارد
{grip} [ورزش] بخشی از کمان که با دستِ ستون آن را می گیرند
{neck} [موسیقی] 1. قسمتی از ساختمان بربط ها و سازهای کمانه ای که تغییر طول زه های مرتعش بر آن انجام می شود و معمولاً ساز را به کمک آن نگه می دارند 2. بخشی از ساختمان چنگ ها که گوشی ها بر روی آن قرار دارند
{platoon} [علوم نظامی] یگانی نظامی و زیرمجموعۀ گروهان که معمولاً از دو یا چند گروه یا رسد تشکیل می شود
{section} [موسیقی] گروهی از سازهای همسان در یک ارکستر
{stem} [موسیقی] خط قائمی که به سرِ نُت وصل می شود و یکی از عوامل نشان دهندۀ دیرند نغمه است

جملاتی از کلمه دسته

زن و مرد کوفی به بام آمدند ابر دسته های نی آتش زدند
تیغ قضا چو تیز شود در ره نفاذ از شکل خامۀ تو بر آن تیغ دسته باد
ای ز لعلت قیمت یاقوت پست سنبلت را دستهٔ گل زیر دست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم