خاکرو
ویکی واژه
جمله سازی با خاکرو
قسمت غواص، گوهر گشت صائب از صدف زینهار از خاکروبان در نگشاده باش
عقل در دهلیز عشقش خاکروبی بیدلی ناطقه در لشکرش یا طبلیی یا ناییی
چون تو بر صحرای جان از علم لشگرگه زدی عقل کلی خاکروب گرد لشکرگاه تست
ز خاکروبی کاخ تو کام جو خاقان ز پاسبانی قصر تو نام جو قیصر
چنان ز، خم بسبو کرده باده پیرمغان که خاکروبی میخانه را صهیب کند
به منزلی که بود خاکروب بال ملک چه عیشها که توان کرد چشم دشمن کور