لغت نامه دهخدا
( یادآور ) یادآور. [ وَ ] ( نف مرکب ) چیزی یا کسی که بیاد آورد. متذکرشونده. بیاد آورنده. بیاد آرنده: اسب سیاه گشتاسپی یادآور اسب سیاه خسرو پرویز ساسانی است. ( فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 261 ). رجوع به یاد آوردن شود.
( یادآور ) یادآور. [ وَ ] ( نف مرکب ) چیزی یا کسی که بیاد آورد. متذکرشونده. بیاد آورنده. بیاد آرنده: اسب سیاه گشتاسپی یادآور اسب سیاه خسرو پرویز ساسانی است. ( فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 261 ). رجوع به یاد آوردن شود.
( یادآور ) (وَ ) (ص فا. ) آن که به یاد آورد، آن چه به یاد آورد.
( یادآور ) آن که کسی یا چیزی را به یاد کسی بیاورد، یادآورنده.
یاد آورنده، آنکه کسی یاچیزی رابیادکسی بیاورد
( یاد آور ) (صفت ) آنکه بیاد آورد آنچه بیاد آورد.
آن که به یاد آورد، آن چه به یاد آورد.
💡 زاهدی گفت: روزی بگورستان رفتم و بهلول را در آن جا دیدم. پرسیدمش اینجا چه میکنی؟ گفت: با مردمانی همنشینی همی کنم که آزارم نمی دهند، اگر از عقبی غافل شوم یادآوریم می کنند، و اگر غایب شوم غیبتن نمی کنند.
💡 «آزادی وجود ندارد» یک بالاد آکوستیک با تأثیراتی از فولک پاپ است. شعر ترانه در مورد ضرورت اجازه دادن به افراد برای آزادی داشتن در محدودهٔ یک رابطه است. «آزادی وجود ندارد» به شنونده یادآوری میکند که آزادی واقعی در درون او و انتخابهایی است که میکند.
💡 حسن تو بسته به مویی است ز من رنجه مشو که ز روزِ بدِ تو بر تو شدم یادآور
💡 خوان نهید و خوانچهٔ مستان کنید بیخودان را زیر خوان یادآورید
💡 برداشتم ره در عدم، بگذاشتم دل در برت گه گه مگر یادآوری از یادگار خویشتن
💡 دمی ای تابع حرص و هوا از خویش یادآور خیال جمعی ار داری مکن در جمع سیم و زر