گیر

گیر

این واژه بیشتر با مشتقات مصدر کردن و داشتن به کار می‌رود. این واژه به معنای بسته شدن و ممنوع شدن است و به معنای سد و مانع شدن در مسیر چیزی نیز به کار می‌رود. به عنوان مثال: یک سنگ در مسیر آب گیر کرده و آب به خانه ما نمی‌آید. یا سیلاب راه را برده بود و اتومبیل ما گیر کرد. در اصطلاح پزشکی، سده به معنای منعی است که در مجرای غذا ایجاد می‌شود و مانع عبور فضولات می‌گردد. سده در شکم نیز به همین معناست. همچنین به معنای قوت، نیرو، استقامت و قدرت نیز به کار می‌رود. به عنوان مثال: دستم از شدت سرما گیر ندارد که چیزی را بلند کنم. که به معنای نداشتن نیرو و قدرت است. همچنین ممکن است گفته شود: این نخ یا طناب گیر ندارد که به معنای نداشتن استواری و استقامت و پوسیدگی است. در معنای دیگر، به عنوان گرفتار، مقید و اسیر نیز به کار می‌رود و در این معنا با مشتقات مصدر شدن صرف می‌شود.

لغت نامه دهخدا

- گُردگیر؛ گرفتار گُرد. اسیر پهلوان. مقیدشده به قید مردی دلیر و گنداوَر

فرهنگ معین

۱ - (اِمص. ) گرفتگی، مانع. ۲ - دشواری در کار، اشکال. ۳ - (ص. ) گرفتار، اسیر.

فرهنگ عمید

۱. = گرفتن
۲. گیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آبگیر، آفتاب گیر، گریبان گیر.
* گیرودار: [مجاز]
۱. آشوب، هنگامه.
۲. مشغله، گرفتاری.

فرهنگ فارسی

۱ - ( فعل ) امر حاضر ( دوم شخص ) از گرفتن. ۲ - ( اسم ) سد و مانع پدید آمدن در چیزی گیر کردن. ۳ - قدرت گرفتن و ضبط نیرو قوت: گیر از انگشتانم رفته. ۴ - ( اسم ) در بعض ترکیبات بمعنی گیرنده آید: دستگیر گردگیر گردگیر. توضیح گاه همین ترکیب برای اسم مکان بکار رود: آبگیر آفتابگیر بادگیر و گاه برای اسم آلت: آتشگیر برقگیر. ۵ - ( اسم ) در برخی ترکیبات بمعنی گرفته و گرفتار آید: گردگیر ( اسیر پهلوان ). ۶ - تیزی و تلخیی که در مغز بادام و پسته و گردکان بهم رسد ارغ. یا به گیر آمدن. گرفتار شدن. یا به گیر کسی آمدن. بدست او گرفتار شدن: مادر بخطا. خوب بگیرم آمدی. یا به گیر آوردن. ۱ - گرفتار کردن. ۲ - بدست آوردن. یا به گیر افتادن. گرفتار شدن.

دانشنامه عمومی

شهر گیردر ایالت زاکسن در کشور آلمان واقع شده است.

ویکی واژه

گرفتگی، مان
دشواری در کار، اشکال.
گرفتار، اسیر.

جملاتی از کلمه گیر

عالم به حسن خلق توان‌کرد صید خویش دام وکمند نیست به‌گیرایی زبان
دفع او بندگی است نی رد وگیر از کمان تقی بر او زن تیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم