این واژه یکی از عوامل تولید است که در فرآیند تولید کالا و ارائه خدمات مورد استفاده قرار میگیرد. در ازای انجام کار، دستمزد پرداخت میشود. مقدار کار در اقتصاد معاصر بر اساس تعداد جمعیت و نسبت افراد جوان و پیر و همچنین زنان آماده به کار تعیین میشود. به عنوان مثال، در سه دهه گذشته، این نیرو در انگلستان کاهش یافته است، زیرا جوانان بیشتر به ادامه تحصیل میپردازند و تمایل دارند زودتر بازنشسته شوند. با این حال، افزایش جمعیت در سن و تعداد زنانی که ترجیح میدهند در خارج از خانه کار کنند، این کاهش این نیرو را جبران کرده است. کیفیت این نیرو نیز بر اساس سطح تحصیلات و مهارتها سنجیده میشود. این نیرو که از تحصیلات و مهارتهای بالاتری برخوردار باشد، معمولاً بازدهی بیشتری خواهد داشت.
کار
لغت نامه دهخدا
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش تشنه تر گردی.( منسوب به رودکی ).ای غافل از شمار چه پنداری
کت خالق آفریده به هر کاری.رودکی.همه نیوشه خواجه به نیکوئی و به صلح
همه نیوشه نادان به جنگ و کار نفام.رودکی.ای خداوند بکار من از این به بنگر
مر مرا مشمر از این شاعرک داس و دلوس ابوشکور بلخی.در کارها بتا ستهیدن گرفته ای
گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی.بوشعیب.کار من در هجر تو دایم نفیر است و فغان
شغل من در عشق تو دایم غریو است و غرنگ.منجیک.همی هر زمان شاه [ خسرو پرویز] برتر گذشت
چو شد سال شاهیش بر بیست و هشت
کسی را نبد بر درش کار بد
ز درگاه آگاه شد باربد.فردوسی.چو نان خورده شد کار میساختند
سبک مایه جائی بپرداختند
سبک باغبان می به شاپور داد
که بردار از آن کس که بایدت یاد.فردوسی.بکوشیم و فرجام کار آن بود
که فرمان و رای جهانبان بود.فردوسی.بدانگه کجا خواست بگذاشت آب
به پیران چنین گفت افراسیاب
که در کار این کودک شوم تن
هشیوار با من یکی رای زن.فردوسی.چو آگاهی آمد بر شهریار
که داننده بهرام چون ساخت کار
ز گفتار و کردار او گشت شاد
در گنج بگشاد و روزی بداد.فردوسی.هر آنکس که جانش ندارد خرد
کم و بیشی کارها ننگرد.فردوسی.فرستاده گفت ای سرافراز شاه
به کام تو شد کار آن رزمگاه.فردوسی.یکی استواری فرستاد شاه
بدان تا کند کار موبد نگاه
که آن زهرشد بر تنش کارگر
گر اندیشه ما نیامد ببر.فردوسی.چنین داد پاسخ که از کار بند
منال ار بجانت نیاید گزند.فردوسی.بدیوانش کارآگهان داشتی
به بی دانشان کار نگذاشتی.فردوسی.چو گشتاسب آن تخت [ طاقدیس ] را دید گفت
فرهنگ معین
(ص فا. ) در ترکیب به معنی کارنده و کشت کننده آید: برنج کار، گلکار.
و بار (رُ ) (اِمر. )مشغولیت، معامله، شغل، کسب.
فرهنگ عمید
۲. فعالیتی که فرد در ازای آن پول دریافت می کند، پیشه، شغل.
۳. آنچه فرد را به خود مشغول می کند، سرگرمی.
۴. وظیفه.
۵. گرفتاری، مشغولیت.
۶. کار گره خورده، مشکل.
۷. [مجاز] محصول، تولیدشده، اثر: این فیلم کار یک کارگردان امریکایی است.
۸. وسیله، ساختمان، کتاب، یا پروژۀ در حال ساخت: کار که تمام شد برای چاپ می فرستم.
۹. موضوع، مسئله.
۱۰. عمل، رفتار: هیچ وقت سر از کارش درنیاوردم.
۱۱. کننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): بزه کار، پرهیزکار، تباه کار.
۱۲. [قدیمی، مجاز] جنگ، رزم.
۱۳. [قدیمی، مجاز] مرگ.
* بر کار: [قدیمی] بارونق، بارواج.
* بر کار کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. به کار انداختن.
۲. به کار گماشتن، روی کار آوردن.
* کار آب: شراب خواری، می خوارگی به افراط: بس بس ای دل ز کار آب که عقل / هست از آب کار او بیزار (خاقانی: ۱۹۷ ).
* کار افتادن: (مصدر لازم ) ‹کار اوفتادن›
۱. کاری پیش آمدن.
۲. [قدیمی] حادثه ای رخ دادن، واقعه ای اتفاق افتادن.
* کار بستن: (مصدر متعدی )
۱. عمل کردن.
۲. به کار بردن: دانشت هست کار بستن کو / خنجرت هست صف شکستن کو؟ (سنائی: ۹۸ )، ز صاحب غرض تا سخن نشنوی / که گر کار بندی پشیمان شوی (سعدی۱: ۵۰ ).
* کار پرکرده: [قدیمی] کار بسیارکرده، کاری که کسی بسیار کرده و در آن ورزیده شده باشد: گفت پُر کرد شهریار این کار / کار پُرکرده کی بُوَد دشوار (نظامی۴: ۵۹۵ ).
* کار داشتن: (مصدر لازم ) دارای شغل و کار بودن، مشغول کار بودن.
* کار فرمودن (مصدر متعدی ) [قدیمی] ١. به کار بردن، استعمال کردن. ٢. کاری را به کسی رجوع دادن، دستور کار دادن.
* کار کردن: (مصدر لازم )
۱. به کاری پرداختن، به کاری مشغول بودن. ٢. به کار بستن.
۳. [قدیمی] به جا آوردن.
۴. [قدیمی] جنگ کردن، کارزار کردن.
۵. [قدیمی] عمل کردن.
* کار گذاشتن: (مصدر متعدی ) چیزی را در جایی نصب کردن.
* کارِ گِل:
۱. کار ساختن گل برای ساختمان.
۲. کار بنّایی، کار ساختمان.
۳. گل مالی: یکی بندۀ خویش پنداشتش / زبون دید و در کار گل داشتش (سعدی۱: ۱۳۱ ).
* کاروبار:
۱. شغل، عمل.
۲. [مجاز] وضع وحال: هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باری ست / سپندی گو بر آتش نه که دارد کاروباری خوش (حافظ: ۵۸۲ ).
* کاروکر: [قدیمی] ١. کار و نیرو. ٢. مراد، مقصود.
* کاروکرد: [قدیمی]
۱. کار و عمل.
۲. صنعت، پیشه، کاروبار.
* کاروکاچار: [قدیمی] کار و لوازم مربوط به آن.
* کاروکِشت: کشت وزرع، کشاورزی.
* کاروکیا: [قدیمی، مجاز] ١. قدرت، توانایی. ٢. فرمانروایی، سلطنت: عشق آن بگزین که جملهٴ انبیا / یافتند از عشق او کاروکیا (مولوی: ۴۳ ).
۱. = کاشتن
۲. کارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): چغندرکار، سبزی کار، گل کار.
فرهنگ فارسی
پیشه، شغل، عمل، جنگ، رزم، کشت، زراعت
( اسم ) ۱ - آب کندی عمیق که اسب و سوار از آن گذر نتواند کرد: ۲ - تخته سنگ تنک و نازکی که بر روی جوی آب پوشند.
آتش روحانیون در کوه رشن در کابلستان بوده است
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
کار (ترمودینامیک). کار در علم ترمودینامیک به کاری که توسط سیستم بر روی محیط یا به عکس رخ می دهد گفته می شود. کار اصولا از طریق تغییر حجم سیستم صورت می گیرد. کار انجام شده توسط سیستم روی محیط منفی و کار انجام شده محیط روی سیستم مثبت در نظر گرفته می شود. واحد کار ترمودینامیکی نیز مانند واحد کار مکانیکی است و در سیستم SI ژول است. رابطه زیر برای محاسبه کار ناشی از تغییر حجم در سیستم استفاده می شود:
در این ضابطه W نشان دهنده کار مبادله شده، v1 و v2 حجم سیستم در حالت های 1 و 2 و P تابع فشار سیستم بر حسب حجم است.
کار (فیلم ۱۹۷۸). کار ( به هندی: Naukri ) یا شغل فیلمی محصول سال ۱۹۷۸ و به کارگردانی هریشیکش موکرجی است. در این فیلم بازیگرانی همچون راجش خانا، راج کاپور، نادیرا، ای. کی. هانگال، دون ورما ایفای نقش کرده اند.
دانشنامه آزاد فارسی
ازجمله عوامل تولید، که در تولید کالا و عرضۀ خدمات از آن بهره گرفته می شود. در ازای کار دستمزد پرداخت می شود. کمّیت کار در اقتصاد جدید بر مبنای شمار جمعیت و تعداد افراد پیر و جوان و زنان آماده به کار تعیین می شود. مثلاً، نیروی کار در انگلستان در ۳۰ سال گذشته کاهش یافته است، زیرا جوانان بیش از پیش به ادامۀ تحصیل می پردازند و کارکنان نیز تمایل دارند که زودتر بازنشسته شوند. با افزایش کل جمعیت موجود در سن کار و شمار زنانی که کار در بیرون از خانه را ترجیح می دهند، کاهش نیروی کار جبران شده است. کیفیت نیروی کار را با سطح تحصیلات و آموخته های کارکنان تعیین می کنند. نیروی کاری که از سطح تحصیلات بالاتر و آموخته های بیشتری برخوردار باشد، بازدهی بیشتری خواهد داشت.
کار (فیزیک). کار (فیزیک)(work)
در فیزیک، معیاری برای نشان دادن مقدار انرژی منتقل شونده از دستگاهی به دستگاه دیگر، براثر حرکت جسم از نقطه ای به نقطۀ دیگر یا برای به حرکت درآوردن آن. کار را نباید با انرژی، که ظرفیت یا توانایی انجام کار است و آن را هم با یکای ژول اندازه گیری می کنند، یا توان، که آهنگ انجام کار است و برحسب ژول بر ثانیه اندازه گیری می شود، اشتباه کرد. مقدار کار را می توان به صورت حاصل ضرب نیروی مؤثر برای جابه جاکردن جسم در فاصله ای که جسم در جهتحرکتش می پیماید، نشان داد. اگر نیروی واردشده بر جسم برابر f نیوتون و فاصلۀ پیموده شده برابر d متر باشد، کار انجام شدۀ w عبارت است از W=Fd. مثلاً، هنگامی که جسمی را با اِعمال نیروی ده نیوتونی در طول مسافت پنج متری، به رغم مقاومت دربرابر حرکت، جابه جا می کنیم، برابر ۵۰ ژول یا ۵۰ نیوتون متر کار انجام داده ایم.
ویکی واژه
(فیزیک) انرژی منتقل شده به یه جسم که برابر بردار نیرو ضرب در اندازه جابجایی است: کار نیروی عمودی سطح در حرکت افقی برابر صفر است.
پیشه؛ شغل: کارت چیه؟ یه کار نون و آبدار برایم سراغ داری؟
عمل: علی سر کلاس یه کار خندهدار کرد. یه کار کردم که عمرا نتواند درستش کند!
وظیفه؛ نقش: در شرکتت، کارت چیه؟
بن کنون (بن مضارع) مصدر کاشتن.
جملاتی از کلمه کار
اگر نبودی تایید شاه شیر شکار وگر نبودی اقبال میر شهرستان
در کار شو کنون، غم کاری بخور، که من از کار هر دو عالم بیکار ماندهام
چون کار تو کس ندید کاری امروز تو نادرالزمانی