نفایس

لغت نامه دهخدا

نفایس. [ ن َ ی ِ ] ( ع ص، اِ ) چیزهای نفیس و گرانمایه و گرانبها. ( ناظم الاطباء ). نفائس. رجوع به نفائس شود: و چون آفتاب روشن است که تو آمده ای تا نفایس ذخایر از ولایت ما ببری. ( کلیله و دمنه ). در جوار این مسجد مدرسه ای بنا نهاد و آن را به نفایس کتب و غرایب تصانیف ائمه مشحون کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 422 ).

فرهنگ معین

(نَ یِ ) [ ع. نفائس ] (اِ. ) جِ نفیسه، چیزهای گران بها و نفیس.

فرهنگ عمید

= نفیسه

فرهنگ فارسی

جمع نفیسه، چیزهای نفیس وگران بها
( صفت ) جمع نفیسه: ملکشاه...خزاین و نفایس بر آنجا مخزون و مدفون داشتی.

ویکی واژه

نفائس
جِ نفیسه؛ چیزهای گران بها و نفیس.

جمله سازی با نفایس

از نفایس بخشی او صد هزار احسان خاص هست روز بذلش اندر ضمن هر انعام عام
سی شتر از نفایس و اجناس جمله نادر به چشم جنس شناس
ز انواع نفایس صد شتروار خراج کشوری بر هر شتر بار
زهر دوروی کشیدند صف و آرایش که هست قیتل رخت و نفایس زیور
ز انواع نفایس هر چه بودش که دادن در بها لایق نمودش