قضا

قضا و قدر در الهیات به بررسی این موضوع می‌پردازد که تا چه حد حوادث جهان تحت تأثیر اراده و قوانین ثابت خداوند قرار دارند و تا چه اندازه به اختیار موجودات، به ویژه انسان، وابسته‌اند. در قرآن کریم به این نکته اشاره شده است که سرنوشت انسان‌ها و قضا و قدر الهی با اعمال نیک و بد آن‌ها ارتباط دارد. به‌طور مثال، در آیه‌ای آمده است: برای هر انسان، فرشتگانی گمارده شده‌اند که به‌طور مداوم از جلو و پشت او، او را از فرمان خدا حفظ می‌کنند؛ و خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آن‌ها خود را تغییر دهند؛ و زمانی که خداوند بخواهد به خاطر اعمالشان برای قومی عذاب و بدی بفرستد، هیچ چیز نمی‌تواند مانع آن شود و جز خدا، هیچ نجات‌دهنده و سرپرستی نخواهند داشت.

لغت نامه دهخدا

قضا. [ ق َ ] ( ع مص ) فرمان دادن و حکم کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و از این باب است: قضی ربک؛ ای امر و حکم ربک. ( منتهی الارب ). || مردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قضی فلان نحبه؛ یعنی بمرد. ( منتهی الارب ).
- قضای ناگهانی؛ مرگ مفاجات و ناگهانی. ( ناظم الاطباء ).
|| کشتن: قضی علیه؛ کشت او را. ( منتهی الارب ). || رسانیدن حاجت و تمام کردن و روا گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): قضی و طره؛ رسانید حاجت او را. || پند دادن و روان گردانیدن. ( منتهی الارب ). || وام گذاردن و دین ادا کردن. || واجب کردن. || زبان آوری و بیان کردن. || ساختن چیزی. || آگاهانیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || گذشتن. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. (فلسفه ) تقدیر و حکم الهی که در حق مخلوق واقع شود.
۲. (صفت ) (فقه ) نماز یا روزه که در خارج از وقتی که شارع معین کرده به جا آورده شود.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] حکم کردن، داوری کردن.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] مردن، درگذشتن.
۵. (اسم مصدر ) ادا کردن، گزاردن، روا کردن.
* از قضا: (قید ) به طور پیش بینی نشده، قضارا، اتفاقاً: از قضا خورد دم در به زمین / واندکی سوده شد او را آرنگ (ایرج میرزا: ۱۹۲ ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) بجا آوردن ادا کردن ۲ - مردن در گذشتن ۳ - دادرسی کردن قضاوت. یا منصب ( رتبه ) قضائ. شغل قاضی: و از متعینان کرمان... که هر دو مقلد منصب قضا بودند... ۴ - ( اسم ) تقدیر سرنوشت: حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان. ( حافظ ۲۶۵ ) توضیح علم حق است بانچه می آید بر احسن نظام و آن عبارت است از حکم الهی است در اعیان موجودات بر آن نحو که هست از احوال جاری از ازل تا ابد. یا قضائ الهی ( حق خدا ). حکم الهی مشیت باری تعالی: قضائ چنان تقدیر کرد که پیش از وصول بر کیارق ارسلان ارغو را در غلامچه ای بکارد بکشت. یا قضائ حتمی. عبارت از وجود صور موجوداتست بر آن ترتیب که اراده ازلی ایجاب کرده. یا قضائ سابق الهی. حکم الهی از آن جهت که مقدم بر قدر است. یا قضائ علمی. مرتبه ظهور در علم است مقابل عینی. یا قضائ عینی. مقابل قضائ علمی. ۵ - بلا: اگر قضایی رسیده همین جا اولی ۶ - ( در اصطلاح ترکان عثمانی و ممالک عربی ) جزویست از لوائ شهرستان ۷ - نماز یا روزه ای که به هنگام مقرر ادا نشده و بعدا ادا شود. یا از قضائ. اتفاقا. یا قضائ را. یا قضائ آسمانی. سرنوشت تقدیر آسمانی. یا قضائ آمده. تقدیر فراز آمده: و شعبده قضای آمده باز نگردد... یا قضائ حاجت. ۱ - رفع حاجت کردن ۲ - دفع فضولات بدن کردن تهی کردن شکم. یا قضائ حاجت رفتن. تخلیه شکم کردن از فضولات.

جملاتی از کلمه قضا

ساز او از قضا جهان ایمن امر او در جهان قضا رفتار
اجل با تیغ او همسر همی رفت قضا همچون قلم بر سر همی رفت
قضا بُد رفته آدم را در آن راز که بتواند که گرداند قضا باز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم