بر اساس آخرین آمارها و گزارش های منتشر شده، ایران در زمینه مسکن و مشکلات مربوط به آن، به ویژه در سالهای اخیر، با چالش های جدی مواجه بوده است. رتبه دوم ایران در فقر مسکن نشان دهندهی وضعیت نگران کننده ای است که بسیاری از مردم در دسترسی به مسکن مناسب و با کیفیت با آن مواجه هستند.
فقر مسکن به معنای عدم دسترسی به مسکن مناسب و ایمن است و میتواند شامل مشکلاتی مانند کمبود فضا، عدم دسترسی به خدمات پایه (آب، برق، گاز) و شرایط نامناسب زندگی باشد. این موضوع به ویژه در شهرهای بزرگ و حاشیه نشینی که جمعیت زیادی در آنجا زندگی میکنند، بارزتر است.
در تحلیل این مسئله، میتوان به عوامل زیر اشاره کرد:
اقتصاد و درآمد: نوسانات اقتصادی و کاهش قدرت خرید مردم به شدت بر توانایی آنها برای تأمین مسکن تأثیر گذاشته است.
نرخ بیکاری: افزایش نرخ بیکاری و نبود فرصتهای شغلی مناسب باعث شده که بسیاری از خانوادهها نتوانند هزینههای مسکن را تأمین کنند.
سیاستهای مسکن: ناکافی بودن سیاستهای مؤثر در زمینه تأمین مسکن اجتماعی و کمبود برنامههای حمایتی برای اقشار آسیبپذیر.
افزایش قیمتها: افزایش قیمت مسکن و اجاره بها در سالهای اخیر به شدت بر وضعیت فقر مسکن تأثیر گذاشته است.
این موضوع نیازمند توجه و اقدام فوری از سوی دولت و نهادهای مربوطه برای بهبود شرایط زندگی و تأمین مسکن مناسب برای همه اقشار جامعه است.
فقر. [ ف َ ]( ع مص ) کندن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سوراخ کردن مهره و جز آنرا. ( منتهی الارب ). سوراخ کردن برای در رشته کشیدن. ( از اقرب الموارد ). || تا استخوان بریدن بینی شتر را تا رام گردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پشت شکستن. ( منتهی الارب ). پشت کسی شکستن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فرودآمدن حادثه بر کسی و شکستن مهره های پشت او را. ( از اقرب الموارد ). || درویش گردیدن. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) ج ِ فقرة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به فَقرة شود. || اندوه. ( منتهی الارب ).هم. ج، فقور، مفاقر. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) درویشی. خلاف غنی. ج، فقور. ( از منتهی الارب ). عبارت از نداشتن مایحتاج است و تفاوت آن با فقد این است که فقد نداشتن چیزی است که بدان نیازی نیست وآن را فقر نتوان گفت. ( از تعریفات جرجانی ). درویشی.( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بی چیزی. نداری. ناداشت. ناداشتی. ( یادداشت مؤلف ): مردی باهمت را فقر عذابی است الیم. ( تاریخ بیهقی )
(فَ قْ ) [ ع. ] (اِمص. )تهیدستی، تنگدستی.
۱. تنگ دستی، تهیدستی، ناداری، درویشی.
۲. کمبود چیزی: فقر آهن در بدن.
۳. (تصوف ) [قدیمی] از مراحل سلوک که عبارت است از نیازمندی به خدای تعالی و بی نیازی از خلق.
۴. [قدیمی] احتیاج.
= فقره
تنگدستی، تهیدستی، ناداری، درویشی
۱ - هر یک از بندهای ستون فقرات مهره پشت. یا فقره ثانی عنق. آسه یی ۲ - یک جمله ( یا عبارت ) جمع: فقر فقرات. توضیح فقره که معمولا ( در تداول فارسی ) بفتح فائ و قاف تلفظ می شود در اصل فقره بکسر فائ و سکون قاف است و فقرهبفتح فائ و سکون فائ و سکون قاف است و فقره به دو فتح بجز اقیانوس و معیار اللغه در هیچیک از منابعی که در دسترس است دیده نمی شود. صاحب اقیانوس فقره به فتح فائ را بر خلاف نص صاحب قاموس اشتباها بفتحین ضبط کردن و مولف معیار اللغه نیز گویا از او پیروی کرده است.
جمع فقر
{poverty} [اقتصاد] [ß اقتصاد] ناتوانی در تأمین حد متعارف معیشت [ß جامعه شناسی ] حالت یا وضعیتی که در آن فرد یا گروهی اجتماعی با نیازهای جدی مادی و گاه فرهنگی روبه رو است
[ویکی فقه] فقر، نداشتن به قدر کفایت است.
فقر در لغت در معنای نیاز و تهی دستی به کار رفته است و مراد از آن در فقه بنابر قول مشهور، عبارت است از نداشتن خرجی سال به قدر کفایت خود و کسانی که نفقه آنان بر عهده او است، مانند فرزندان، پدر و مادر و همسر.
[ویکی الکتاب] معنی فَقْرَ: فقر - تهیدستی -محتاج -نیازمند
معنی مَسْکَنَةُ: شدت فقر(کلمه مسکنت به معنای شدت فقر است و ظاهرا مسکنت این است که انسان به جائی از فقر و یا هر فقدانی برسد که راه نجاتی از آن نداشته باشد )
معنی إِمْلاَقٍ: فقر-تنگدستی
معنی بَأْسَاءُ: شدت - فقر
معنی عَیْلَةً: فقر و تنگدستی
معنی فَاقِرَةٌ: آسیب دیدن ستون فقرات (از ماده فقر است )
معنی خَصَاصَةٌ: فقر و حاجت (جمله "لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ "یعنی هرچند خودشان به آن احتیاج داشته باشند.)
معنی خُلَّةٌ: دوستی بسیار نزدیک( اصل آن از خلت به معنی فقر وحاجت است وبه رابطه دوستی که چنان نزدیک باشد که انسان تنها حوائجش را به او بگوید نیز اطلاق می گردد )
معنی خَلِیلاًَ: دوست بسیار نزدیک( کلمه خلیل از نظر مصداق، خصوصیتر از کلمه صدیق است. چون دو نفر دوست همین که در دوستی و رفاقت صادق باشند، کلمه صدیق بر آندو صادق است، ولی باین مقدار آندو را خلیل نمیگویند، بلکه وقتی یکی از آندو را خلیل دیگری مینامند، که حوائج خو...
تکرار در قرآن: ۱۴(بار)
حاجت. فقیر: حاجتمند. احتیاج رااز آن فقر گفتهاند که آن به منزله شکسته شدن فقارظهر (ستون فقرات) است در تعّذر رسیدن به مراد(مجمع). ناگفته نماند: حاجت یکدفعه حاجت ذاتی است مثل. ای مردم شما به خدا محتاجید و خدا اوست بی نیاز ستوده. این شامل حال همه است حتی میلیادرها، و یک دفعه به معنی ناداری و بی چیزی است مثل. و. فاقره: داهیه بزرگ. این از آن است که بلای بزرگ پشت انسان را میشکند. چهره هائی در آن روز درهم کشیده است توقع دارد که بلائی کمرشکن به سرش آید.. راجع به فرق مسکین و فقیر به «سکن» رجوع شود.
کو گدائی چون کلیم امروز در اقلیم فقر غیرنومیدی بود کفر ار در دیگر زند
همچو دو نان مرو پی دو نان گرد فقر و فقیر گرد از جان
پادشه بنده فقرست که از سایه دوست بر سر پادشه فقر کلاهیست عجب
که در عالم فقیر آنست کامل که اندر فقر خود باشد سیه دل