غلو

این واژه در زبان فارسی به معنای تجاوز از حد، زیاده‌روی در توصیف یا عمل و خارج شدن از حد اعتدال است.

تجاوز از حد و زیاده‌روی

این کلمه به معنای از حد درگذشتن و زیاده‌روی در کاری یا توصیف کسی و چیزی است. این واژه به عمل گزافه‌گویی و گزافکاری اشاره دارد. به عنوان مثال، اگر کسی در توصیف یک شخص یا یک واقعه به گونه‌ای اغراق‌آمیز سخن بگوید، می‌توان گفت که او در آن غلو کرده است.

بیان اغراق‌آمیز در شعر

در ادبیات، این اصطلاح به معنای بیان اغراق‌آمیز صفتی است که در واقعیت محال و غیرممکن باشد. شاعران گاهی از غلو برای ایجاد تأثیر بیشتر در شعر خود استفاده می‌کنند و ویژگی‌هایی را به شخصیت‌ها یا اشیاء نسبت می‌دهند که در واقعیت وجود ندارند.

افراط در دین

در زمینه دین، غلو به معنای افراط و تجاوز از حد و اندازه در اعتقادات دینی است. این نوع افراط می‌تواند باعث شود که فرد به سوی عذاب الهی سوق پیدا کند. به عنوان مثال، اگر کسی به پیامبران یا امامان مقام الوهیت بدهد، این نوع غلو در دین محسوب می‌شود.

لغت نامه دهخدا

غلو. [ غ َل ْوْ ] ( ع مص ) به نهایت بلند نمودن دست را در انداختن تیر، یا به نهایت قدرت دور انداختن تیر را. ( منتهی الارب ): غلا الرامی بالسهم غَلْواً وغُلُوّاً؛ رمی به اقصی الغایة، و عبارة القاموس «رفع یدیه لاقصی الغایة». ( اقرب الموارد ). تیر به هوا درانداختن تا کدام دورتر شود. ( تاج المصادر بیهقی )

فرهنگ معین

(غُ لُ وّ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) از حد گذشتن. ۲ - (اِمص. ) تجاوز، مبالغه. ۳ - در شعر، بیان اغراق آمیز صفتی که در واقعیت محال و غیرممکن باشد.

فرهنگ عمید

۱. زیاده روی در کاری یا در وصف کسی و چیزی، از حد در گذشتن، تجاوز کردن از حد.
۲. گزاف کاری.
۳. گزافه گویی.
۴. به مقام خدایی رسانیدن بشر، و اعتقاد به حلول خداوند در شخص.
۵. (ادبی ) در بدیع، مبالغۀ شاعر یا نویسنده در وصف کسی یا چیزی به حدی که محال به نظر آید.
۶. (ادبی ) در قافیه، آوردن حرف رَوی در یک مصراع ساکن و در مصراع دیگر متحرک، که از عیوب قافیه است، مانند این شعر: صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را / سماع وعظ کجا نغمۀ رباب کجا (حافظ: ۲۰ ).
* غلو مقبول: (ادبی ) در بدیع، غلوی که در آن لفظی که دلالت به تشبیه یا گمان یا توهم کند آورده شود، مثل «پنداری»، «گویی «، «گوییا»، «ترسم»، و امثال آن ها، مانند این شعر: بیم است چو شرح غم عشق تو نویسم / کآتش به قلم درفتد از سوز درونم (سعدی۲: ۵۱۴ ).
* غلو مردود: (ادبی ) در بدیع، غلوی که در آن لفظی از تشبیه و توهم نباشد، مانند این شعر: پی مورچه بر پلاس سیاه / شب تیره دیدی دو فرسنگ راه.

فرهنگ فارسی

ازحددرگذشتن، تجاوزکردن ازحد، زیاده روی درکاری یادروصف کسی وچیزی، گزافکاری، گزافه گویی
( مصدر ) در گذشتن از حد چیزی تجاوز کردن از حد ۲ - ( اسم ) تجاوز گزافگویی مبالغه ۳ - روی را در یک جا ساکن و در جای دیگر متحرک آوردن ( از عیوب قافیه ) مثلا: صلاح کار کجا کن و من خراب کجا ? ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا ? ( حافظ ) ۴ - چنانست که مدعای متکلم بر حسب عقل و عادت هر دو محال باشد. توضیح در علم بدیع زیاده روی در وصف را سه مرتبه: الف - مبالغه ب - اغراق ج - غلو: مبالغه دون اغراق است و اغراق دون غلو و غالبا تفکیک این سه از هم - خاصه اغراق از غلو - امری مشکل است. مبالغه افراط دروصف است چنانکه از امکان عقلی و عادی خارج نباشد: دو پاکیزه پیکر چو حور و پری چو خورشید و ماه از نکو منظری دو صورت که گفتی یکی بیش نیست نموده در آیینه همتای خویش. ( سعدی ) اغراق افراط در وصف است به قسمی که عقلا ممکن ولی عاده ممتنع باشد: چو بوسید پیکان سر انگشت او گذر کرد از مهره پشت او. ( فردوسی ) اما غلو افراط در وصف است به حدی که هم عقلا و هم عاده محال باشد: ز سم ستوران در آن پهن دشت زمین شش شد و آسمان گشت هشت. ( فردوسی ) ۵ - اعتقاد بالوهیت بشر است از جهتی از جهات خدایی یا صفتی از صفات الهی و تعبیر دیگر عبارتست از اعتقاد به خدایی پیغمبر یا ایمه و یا افراد دیگر و یا ایمان به شرکت ایشان با خدا در معبودیت یا در آفرینش خلق و اعطای زندگی و غیره یا در صفات ذاتی خدا مانند قدرت علم حکمت. یا اعتقاد به این که خداوند در آن افراد حلول کرده یا با آنان متحد شده است یا این که آنان بدون وحی و الهام ربانی به امور غیبی آگاهند.

جملاتی از کلمه غلو

چون غلوشان بر او ز حد بگذشت دشمنی‌شان ز حد و عد بگذشت
پاکیزه دل از غلو و تقصیر از خوان توییم چاشنی گیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم