شَعر

شَعر

واژه شَعر به معنای موی انسان یا حیوان است و این شامل موهای سر، صورت، بدن و موهای حیوانات می‌شود. در این معنا، شَعر به عنوان بخشی از پوشش طبیعی بدن شناخته می‌شود که از نظر فیزیولوژیکی اهمیت زیادی دارد. موها نه تنها به عنوان یک عنصر زیبایی و جذابیت در نظر گرفته می‌شوند، بلکه نقش‌های حیاتی دیگری نیز ایفا می‌کنند. به عنوان مثال، موها می‌توانند به حفاظت از پوست در برابر عوامل محیطی مانند آفتاب و سرما کمک کنند و همچنین در تنظیم دمای بدن نقش دارند.

علاوه بر این، شَعر می‌تواند به عنوان یک نشانگر اجتماعی و فرهنگی نیز عمل کند. در بسیاری از فرهنگ‌ها، نوع و حالت موها می‌تواند بیانگر وضعیت اجتماعی، سن، یا حتی هویت قومی فرد باشد. به همین دلیل، جایی که از شَعر به جای مو استفاده شده است، معمولاً در توصیف ویژگی‌های ظاهری و شخصیتی افراد به کار می‌رود.

لغت نامه دهخدا

شعر. [ ش َ ] ( ع مص ) دانستن و دریافتن چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دانستن. ( المصادر زوزنی ). رجوع به شِعر و شِعرة یا شَعرة یا شُعرة و شِعری ̍ و شُعری ̍ و شعور و شعورة و مشعور و مشعورة و مشعوراء شود. || شعر نیکو گفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ماکان شاعراً و قد شعر؛ شاعر نبود ولی شعر نیکو می گفت. ( ناظم الاطباء ). شاعر شدن. ( از اقرب الموارد ). || چیره شدن بر کسی در شعر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ). || شعر گفتن خواه خوب خواه بد. ( ناظم الاطباء ). شعر گفتن هرچه باشد. ( منتهی الارب ). شعر گفتن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || موی را داخل موزه کردن. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || در جامه شعار خوابیدن با زن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
شعر. [ ش َ ع َ ] ( ع مص ) شَعر. موی را داخل موزه کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شَعر شود. || دانستن و دریافتن. || شعر گفتن هرچه باشد. ( منتهی الارب ). رجوع به شَعر شود. || بسیارموی شدن اندام. || مالک بندگان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
شعر. [ ش َ ع َ ] ( ع اِ ) شَعر. موی. ج، اَشعار، شُعور، شِعار. ( ناظم الاطباء ). بمعانی شَعر است. ( منتهی الارب ). لغتی است در شَعر. ( از اقرب الموارد ). رجوع به شَعر شود. || گیاه. ( از اقرب الموارد ). || درخت. ( از اقرب الموارد ). || زعفران. ( اقرب الموارد ).
شعر. [ ش َ ع ِ ] ( ع ص ) مرد بسیار درازموی اندام. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آنکه موی بلند و بسیار دارد. ( از اقرب الموارد ).
شعر. [ ش َ] ( ع اِ ) موی خواه موی انسان باشد و یا دیگر حیوانات سوای شتر و گوسپند. ج، اَشعار، شُعور، شِعار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). موی آدمی و غیره. ( غیاث اللغات ). بزموی. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61 ). شعرة یکی، و گاهی از جمع کنایه کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). موی. ( دهار ) ( از مهذب الاسماء ). مقابل صوف؛ پشم. ( یادداشت مؤلف ):
این عجب تر که می نداند او
شعر از شعر و چشم را از خن.
رودکی ( از جشن نامه رودکی چ تاجیکستان ص 273 ).
به گاه بسیجیدن مرگ می
چو پیراهن شعر باشد به دی.فردوسی.

فرهنگ معین

(ش ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - سخن موزون. ۲ - (عا. ) حرف بی اساس.
(شَ ) [ ع. ] (اِ. ) موی.

فرهنگ عمید

موی انسان یا حیوان، مو.
۱. (ادبی ) سخنی که دارای وزن و قافیه باشد، سخن منظوم، کلام موزون، سرواد.
۲. [مجاز] سخن زیبایی که کاربرد عملی ندارد.

فرهنگ فارسی

سخن منظوم، کلام موزون، سخن دارای وزن وقافیه، مو، موی انسان یاحیوان، اشعار، مویین، مویرگها
( اسم ) سخن موزون و غالبا مقفی حاکی از احساس و تخیل چامه جمع: اشعار. توضیح فرق شعر و نظم را در این امر دانسته اند که شعر کلامی است موزون و متخیل و بنابراین شعر منثور هم وجود دارد و نظم کلامی است موزون و مقفی و بنابراین نظم غیر شعر هم وجود دارد. مانند نصاب فراهی. یا فن شعر. بوطیقا نزد قدما یکی از بخشهای علوم منطقیه است.
جمع شعار

دانشنامه عمومی

شِعر، سُرود، چامه یا چکامه شاخه ای از ادبیات است که از ویژگی های زیبایی شناختی و اغلب ریتمیک زبان استفاده می کند. دهخدا در یادداشت های خود دربارهٔ شعر چنین می نویسد: «چکامه، چغامه، چامه، نَشید، نظام، سخن منظوم، منظومه، قریض. ظاهراً ایرانیان را قِسمی سرود یا شعر بوده و خود آنان یا عرب آن را «هَنَیمَه» می نامیده اند. قدیم ترین شعر ایران که به دست است گاتاهای زرتشت می باشد که نوعی شعر هجایی محسوب می شود».
شاعران و منتقدان، تعریف های گوناگون و بی شماری از «شعر» ارائه داده اند. در تعریف های سنتی دربارهٔ شعر کهن فارسی، ویژگی اصلی شعر را موزون و آهنگین بودن و ادای حق مطلب به زیباترین شیوه ممکن آن دانسته اند. در تعریف هایی دیگر، با دانش، فهم، درک، ادراک و وقوف یکی انگاشته شده است. دهخدا در فرهنگ لغت خود به تعاریف علمای عرب نیز اشاره کرده و می نویسد: «نزد علمای عرب کلامی را شعر گویند که گویندهٔ آن پیش از ادای سخن قصد کرده باشد که کلام خویش را موزون و مقفی ادا کند و چنین گوینده ای را شاعر نامند ولی کسی که قصد کند سخنی ادا کند و بدون اراده سخن او موزون و مقفی ادا شود او را شاعر نتوان گفت». به قول ملک الشعرای بهار " شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل شاعر، آن افسونگری کاین طرفه نروارید سفت" در هزاره دوم پیش از میلاد؛ ریگ وِدا، که از قدیمی ترین اشعار و سرودهای مذهبی هندی به زبان سانسکریت ودایی است، سروده شد.
قدیمی ترین سروده های به جامانده به وِداهای هندوان باستان بازمی گردد. از تاریخ سرایش وِداها اطلاع دقیقی دردست نیست و تاریخ قدیمی ترین سرودهٔ ریگ ودا را از هزار تا پنج هزار سال پیش از میلاد مسیح پنداشته اند. همان گونه که اشاره شد گاتاهای زرتشت نیز از سروده های کهن هستند. دیگر سرودهٔ قدیمی، گیلگمش نام دارد. حماسه گیلگمش نخستین منظومهٔ حماسی جهان است. آن جا که تاریخ تمام می شود اسطوره آغاز می شود؛ حماسه های بزرگ مبتنی بر اسطوره هستند و اسطوره های بزرگ بر پایهٔ شرایط تاریخی بنا می شوند. جهان چندین حماسهٔ بزرگ را به خود دیده است:
• در یونان؛ ایلیاد و ادیسه اثر هومر
• در هند؛ مهابهاراتا و رامایانا
• در روم؛ انه ایید اثر ویرژیل
• در ایران؛ شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی
که تمامی این حماسه ها در بزنگاه های خطیری از تاریخ هر ملت ساخته شده اند». چینی های باستان نیز به شعر علاقه نشان داده اند و آثاری در این زمینه خلق کرده اند. شی چینگ یا کتاب شعر یا کتاب سرودها، از جمله آثار به جامانده از چین باستان در زمینهٔ شعر است.

دانشنامه آزاد فارسی

شعر (poetry)
گونه ای ادبی که بیشتر برای توصیف احساسات و افکار مناسب است. فشردگی و ایجاز شعر غالباً حاصل صناعاتی نظیر استعاره و تشبیه است، که به خواننده امکان می دهد معنایی از آن استخراج کند. از این رو معنای یک شعر به اعتبار زمان و مکان و خواننده فرق می کند و این خود بخشی از جذابیت شعر است. در شعر پیروی از قواعد دستوری خشک نثر (زبان نوشتاری متعارف) الزامی نیست، و غنای زبان شعر سبب می شود تا عقل و احساس خواننده بیشتر درگیر شوند. علی القاعده، تفاوت شعر با نثر در آرایش کلمات است که در شعر معمولاً آهنگین و هم قافیه اند و از ترتیبی موزون، موسوم به وزن، پیروی می کنند. با این حال امروزه تفاوت شعر با نثر چندان روشن نیست. نثر موزون و شعرگونه را گاهی «شعر منثور» می گویند (← شعر_منثور). شعر را نظر به گستردگی آن، می توان به صورت های مختلف دسته بندی کرد. مثلاً جداکردن اشعار موزون از غیرموزون، یا تمایز میان اشعار غنایی (از قبیل غزل) و روایی یا حماسی (مانند مثنوی و منظومه). زبان و تصویرسازی در شعر روایی غالباً پیچیدگی های شعر غنایی را ندارد. شعر آزاداز دیگر انواع شعر است؛ این نوع شعر مقید به وزن و قافیه نیست. گاهی از آرایش صوری کلمات شعر در صفحۀ کاغذ برای ساختن شکلی یا تأکید بر کلمات و عباراتی خاص و ارتباط آنها با یکدیگر استفاده می شود. حتی در شعر وزن دار، جای کلمات در سطر ممکن است این جلوه را ایجاد کند. شعر، که در اصل سنتی شفاهی بود، ارزش فرهنگی فراوانی در نثر اساطیر و ادیان داشته چراکه در جوامع ابتدایی روشی برای داستان گویی و پیام رسانی بوده است. در این مرحله قالب شعر را نه قافیه بلکه ترصیع یا جناس آوایی تعیین می کرد. با تحول قالب های ادبی، ساختارهای صوری در ایجاد وزن اهمیت بیشتری یافتند و جایگزین جناس آوایی شدند. از ویژگی های شعر انگلیسی در رعایت وزن تأکید بر هجاهای مؤکد و نامؤکد است. حال آن که در شعر فارسی رعایت وزن مبتنی بر کوتاهی و بلندی هجاهاست که به آن افاعیل عروضی می گویند. اشعار عاشقانه در قالب غزل به کار می رود که الگوی دقیقی دارد. سایر قالب های وزنی مشتمل اند بر مثنوی و قصیده و رباعی. این قالب ها برای بیان مضامین مختلف به کار رفته اند، مثلاً غزل برای ابراز عشق به کار می رود، مثنوی برای داستان پردازی و روایت نبرد و امثال آن. در برخی دیگر از قالب های شعری تصویرپردازی عنصر اساسی است، چنان که فی المثل شعر شبانی به تصویرهای طبیعت و روستا متکی است. اشعار دوره های متأخر، خصوصاً دورۀ مدرن، انعطاف بیشتر و تقید کمتری به قواعد ساختاری و دستور سنتی دارند؛ آثار بدون وزن و قافیه نیز شعر به شمار می آیند. به این ترتیب تکیه بر تصویر پردازی و استفاده از صناعات ادبی به مراتب بیشتر از اتکای به جناس آوایی، تعداد هجاها، یا هماهنگی قافیه ها اهمیت پیدا می کند. نثر موزون، که مجاز و کنایه و تصویرهای شاعرانه دارد، گاهی شعر منثور نامیده می شود. این نام گذاری هم بی ارتباط با نوگرایی نیست.
شعر (منطق). شعر در منطق یکی از صناعات خَمْس است و همانند دیگر صناعات خمس، گونه ای قیاس به شمار می آید؛ قیاسی که مادۀ آن، مخیّلات یعنی قضیه های خیال انگیز است. بدین ترتیب منطقیان، تنها خیال انگیز بودن را شرط شعر دانسته اند و به خلاف ادیبان و عروضیان، وزن و به ویژه وزن عروضی و قافیه را شرط شعر بودن شعر ندانسته اند. بر این اساس، از دیدگاه اهل منطق و حکمت شعر دو گونه است: الف. شعر منظوم، یعنی سخن خیال انگیزی که دارای گونه ای وزن (اعم از وزن عروضی و وزن غیر عروضی) نیز هست؛ ب. شعر منثور، یعنی سخنی خیال انگیز که همانند نثر نه وزن دارد، نه قافیه؛ تأثیر عاطفی و خطابی و گاه حتی اقناعی شعر از نثر بیشتر است و این امر بستگی به درجۀ هنرمندی و مهارت شاعر، و شعردانی مخاطب دارد.

ویکی واژه

مو

جمله سازی با شَعر

چنان می نماید ز پیراهن آن تن {که} از شَعر نسرین و از پرنیان گل
شَعر او بر بنای شرع ‌کمند شعر من بر به ‌پای عقل عقال
شَعر او مشک و شِعر من شکر آن مبرا ز مثل و این ز مثال
گویی که دوست قُرطهٔ شَعر کبود خویش تا جایگاه ناف به عمدا فرو درید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال نخود فال نخود فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال انبیا فال انبیا