شریف

شرف به معنای بزرگواری و مقام بلند است. این واژه در اصل به معنای بلندی و مکان‌های مرتفع به کار می‌رود. به افرادی که دارای مقام و شخصیت برجسته هستند، شریف گفته می‌شود. در زبان عربی  به معنای نجیب، مهتر و همچنین رفیع و قوی در مقابل وضیع و ضعیف است. در میان اعراب، این عنوان به مردانی اطلاق می‌شود که به دلیل افتخارات اجدادی خود از دیگران متمایز هستند. این برتری که از طریق نسل پدری منتقل می‌شود، شَرَف نامیده می‌شود. قبل از ظهور اسلام، در میان اعراب، شرط «شرف» این بود که در سلسله نیاکان پدری فرد، چند نفر دارای افتخارات باشند. با ظهور اسلام، اگرچه تقوی به عنوان مبنای اصلی شرف و برتری شناخته شد، اما به دلیل احترام و ارادت به محمد و خاندان او، عنوان شریف بیشتر به مردان بنی هاشم اطلاق می‌شد. از اواخر دوره عباسیان، عنوان شریف به طور خاص برای نوادگان علی بن ابی‌طالب، به ویژه از دو فرزندش حسن مجتبی و حسین بن علی به کار می‌رفت. در قرون بعدی، با رواج عنوان سید برای نوادگان حسین بن علی، تدریجاً عنوان شریف به آل حسن اختصاص یافت. شُرفا در سراسر جهان اسلام مورد احترام و تکریم ویژه‌ای از سوی مسلمانان قرار دارند و همچنان این احترام ادامه دارد.

لغت نامه دهخدا

شریف. [ ش َ ] ( ع ص ) مرد بزرگ قدر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد دارای شرف و دارای بزرگی در دین و دنیا و مرد بزرگ قدر. ج، شُرَفاء، اَشراف، شَرَف. ( ناظم الاطباء ). بزرگوار. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( مقدمه لغت میرسیدشریف جرجانی ). وجیه. ( زمخشری ). صاحب شرف. ج، شرفاء. اشراف، شَرَف. یا شرف مفرد است به معنی شریف. مؤنث، شریفة، ج، شرائف، شریفات. ( از اقرب الموارد ). مرد بزرگوار و بزرگ قدر و اصیل و پاک نژاد و دارای شرافت و علو قدر و مرتبه. ( ناظم الاطباء ). نعت از شرف. بزرگ. بزرگوار. ماجد. صاحب علوحسب. رفیع. نبیل. بزرگ قدر. گرانقدر. عالیقدر. والامقام. مقابل خسیس. مقابل وضیع. ( یادداشت مؤلف ). مرد بزرگ قدر و نجیب و اصیل. ( غیاث اللغات ). ذؤابه. عَرض.عُرض. عُراعَر. علی. مجید. وَعل. وَعِل. ( منتهی الارب ): روی به زنی کرد از شریف ترین زنان و گفت: گاه آن نیامد که این سوار را از اسب فرودآورند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 189 ). گردانید او را به پاکی فاضلتر قریش از روی حسب و کریمتر قریش از روی اصالت نسب و شریفتر قریش از روی اصل. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ). شریف آن کس تواند بود که خسروان روزگار وی را مشرف گردانند. ( کلیله و دمنه ). بشناختم که آدمی شریفتر خلایق و عزیزتر موجودات است. ( کلیله و دمنه ). تن و جان من... فدای ذات شریف ملک باد. ( کلیله و دمنه )

فرهنگ عمید

صاحب شرف، دارای شرف، شرافتمند، بزرگوار، بلندقدر.

فرهنگ فارسی

( میرسید ) علی بن محمد جرجانی دانشمند ایرانی ( و. گرگان ۷۴٠ ه.ق./ ۱۳۳۹ م.- ف. شیراز ۸۱۶ ه.ق./ ۱۴۱۳ م. ). وی در حکمت و عرفان و علوم ادبی دست داشت.سعید الدین تفتازانی او را در سال ۷۷۹ ه.ق./۱۳۷۷ م در قصر زرد بشاه شجاع مظفری معرفی کرد و شاه او را با خود بشیراز برد و ویرا مامور تدریس در مدرسه دارالشفائ کرد. پس از فتح شیراز بدست تیمور این پادشاه او را بسمرقند برد. وی پس از مرگ تیمور بار دیگر بشیراز آمد و در همان شهر بسن ۷۶ سالگی در گذشت. مقبره او اکنون در محله سروزک زیارتگاه است. وی با سعد الدین تفتازانی مناقشات علمی داشت. از آثار اوست رساله [ الکبری فی المنطق ] رساله ای در مرابت وجود حاشیه بر شرح مطالع شرح مواقف عضد الدین ایجی.
صاحب شرف، بزرگواری، بلندقدر، شرافتمند، اشراف
( صفت ) ۱ - صاحب شرف و افتخار شرافتمند. ۲ - بزرگوار بلند قدر. ۳ - پاک نژاد گهری جمع: شرفا(ئ ) اشرف.

فرهنگ اسم ها

اسم: شریف (پسر) (عربی) (تلفظ: šarif) (فارسی: شريف) (انگلیسی: sharif)
معنی: دارای شرف، ارجمند، بزرگوار، دارای ارزش و اعتبار، ارزشمند، خوب، عالی، ( در قدیم ) از نسل امامان شیعه، سید، نام کوهی در عربستان

جملاتی از کلمه شریف

شریف مجلس تو دید و خوب طلعت تو شریف گشت بنزد جهانیان و مکین
خجسته رسم و مبارک پئی که از تشریف بر آستانه او آشیانه کرده همای
* با عبادی، عماد رام، ناهید، شریف، یاحقی، معروفی و ملک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم