رضیع

لغت نامه دهخدا

رضیع. [ رَ ] ( ع ص ) طفل شیرخواره. ( آنندراج ). راضع. شیرخوار. شیرخواره. ( یادداشت مؤلف ). کودک شیرخواره. ج، رُضَعاء. ( مهذب الاسماء ). شیرخوار. ( غیاث اللغات ). شیرخواره. ( دهار ) ( منتهی الارب ):
افاضل و اماثل جهان رضیع احسان و ربیب انعام ایشان شده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 276 ).
دایه جود ترا گفتم که را خواهی رضیع
گفت باری آز را کش نیست امید فطام.کمال الدین اسماعیل.و هر کس را که در خدمت و مصاحبت ایشان بود از شریف تا وضیع و مسن و رضیع همچنین. ( جهانگشای جوینی ).
گفت احمدرا رضیعم معتمد
پس بیاوردم که بسپارم به جد.مولوی.فرّ جوانی گرفت طفل رضیع بهار
لب ز لبن بازشست شکوفه شیرخوار.میرزا نعیم سدهی.|| همشیر. ( منتهی الارب ). دو طفل که از یک دایه شیر خورده باشند هر یکی مر دیگری را رضیع باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). برادر شیری: همشیره؛ یعنی برادر یا خواهر از شیر. ( یادداشت مؤلف ). برادر شیرخواره. ( دهار ). برادر همشیر. ( فرهنگ فارسی معین ). || بخیل و ناکس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - شیرخواره. ۲ - برادر هم شیر.

فرهنگ عمید

۱. کودک شیرخوار.
۲. همشیر، برادر همشیر.

فرهنگ فارسی

کودک شیرخوار، همشیر، برادرهمشیر، لئیم
( صفت اسم ) ۱ - شیر خواره. ۲ - برادر همشیر. ۳ - بخیل ناکس جمع رضعائ.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به طفل شیر خوار رضیع (به فتح را) یا مرضع (به فتح ضاد) گویند.
جابری عربلو، محسن، فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامی، ص۱۰۵. رده های این صفحه: احکام رضاع | فقه | واژه شناسی

ویکی واژه

شیرخواره.
برادر هم شیر.

جمله سازی با رضیع

💡 دیده کدام چشم که طفل رضیع را حلقوم پاره از دم تیر جفا شود

💡 می‌شد چو رضیع رازق پاک جلیل ملک و فلک و ملک به دارا تحویل

💡 مادر پیر جهان سینه سیه کرده است تا دل شمس رضیع سرد شود از لبن

💡 گفتا: زمانه ما را مانند دایه‌ایست بسته در و امید رضیع و فطیم ما

💡 چون سلیمان بد وصالش را رضیع دیو گشتش بنده فرمان و مطیع

💡 پس رسولش گفت ای طفل رضیع چیست نامت باز گو و شو مطیع

سلیطه یعنی چه؟
سلیطه یعنی چه؟
لاشی یعنی چه؟
لاشی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز