دغدغه یکی از مفاهیم اساسی در زندگی انسانهاست که به نوعی بازتابدهنده نگرانیها و چالشهای روزمره ما به شمار میآید. این واژه به احساسات و افکاری اشاره دارد که فرد را درگیر میکنند و ممکن است بر کیفیت زندگیاش تأثیر بگذارند. دغدغهها میتوانند ناشی از مسائل شخصی، اجتماعی، اقتصادی یا حتی فرهنگی باشند. در دنیای امروز، با افزایش فشارهای اجتماعی و اقتصادی، این مفاهیم به یکی از موضوعات مهم در زندگی افراد تبدیل شدهاند. هر فرد با توجه به شرایط و موقعیت خود، دغدغههای خاصی دارد که میتواند بر روحیه و رفتار او تأثیر بگذارد. به همین دلیل، شناخت و مدیریت آن ها امری ضروری است؛ چرا که این امر میتواند به بهبود کیفیت زندگی و افزایش رضایت فردی کمک کند. برای مقابله با آن ها، لازم است تا افراد به دنبال راهکارهایی موثر باشند و در عین حال از حمایتهای اجتماعی بهرهمند شوند. در نهایت، توجه به دغدغهها و تلاش برای کاهش آنها میتواند به آرامش و ثبات روانی فرد منجر شود.
دغدغه
لغت نامه دهخدا
دغدغة. [ دَ دَ غ َ ] ( ع اِمص ) خارش درون گلو و بغل و در شرم زن و نره وقت انزال و در جای باریک از کف پا، و ممکن است برای قسمتی از اندام انسان هم نباشد. ( از منتهی الارب ). غلغلیج کردن. ( دهار ). نوعی نیشگون گرفتن و ملاعبت است در زیر بغل و بن ران و یا درون کف پای که بر اثر آن حالتی به انسان دست میدهد که ناچار از خندیدن باشد، و عامه آنرا زکزکة گویند. ( از اقرب الموارد ). غلغلک. و رجوع به دِغْدِغة شود.
دغدغة. [ دِ دِ غ َ ] ( ع اِمص ) جنبانیدن انگشتان دست در زیر بغل و پهلوی کسی تا بخنده افتد. ( برهان ). جنبانیدن انگشتان در زیر بغل کسی برای خندانیدن او. ( آنندراج ). خارش و حرکت پی هم و جنبانیدن انگشتان زیر بغل و پهلوی کسی تا به خنده افتد. ( غیاث ). چِقون. چقونک که چِقچقه مخفف آن است و آن چسبانیدن انگشتان است در زیر بغل یا پهلوی کسی تا بخنده افتد. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). آن باشد که کسی دست زیر بغل دیگری برد تا خنده بر او افتد. ( صحاح الفرس ). خارخار. غغلک. غلغلی. غغلیج. غلغلیچ. غلغلیچه. غلمج. غلملج. غلملیج. کلغوجه. || کف پا خاریدن. ( برهان ). خاراندن کف پا. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).
دغدغه. [ دَ دَ غ َ / غ ِ ] ( از ع، اِمص، اِ ) ترس و بیم و تشویش خاطر. ( برهان ) ( از غیاث ). وسوسه و واهمه و تشویش در خاطر، و با لفظ بردن مستعمل است. ( از آنندراج ). اضطراب خاطر، و بدین معنی ظاهراً فارسی است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ):
شکر قدح تلخ مکافات چه گویم
کز خاطر من دغدغه روز جزا برد.صائب ( از آنندراج ).- بی دغدغه؛ بی پریشانی. بدون ترس و بیم.
- دغدغه خاطر؛ تشویش خاطر. پریشانی خاطر. آشفتگی خاطر.
- دغدغه مند؛ مشوش خاطر. پریشان حواس.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] با سر انگشت به جایی از بدن کسی زدن که به خنده آید، غلغلک دادن.
۳. [قدیمی] سستی کلام.
۴. [قدیمی] طعن کردن.
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
نگرانی، بیم، تشویش.
جملاتی از کلمه دغدغه
فارغ شدم ز دغدغه خیر و خوف شر ز آثار من نماند بجز صورتی اثر
خوش آن که به مهر شاهدی جست زین دغدغه ها ضمیر خود شست
آن ترکتاز ناز به گرد کدام ملک کرد از سپاه دغدغه تاراج ایمنی