داد

داد در گویش گنابادی به معنای فریاد و نعره زدن است. این واژه همچنین به تحویل دادن یا سپردن چیزی نیز اشاره دارد. در واقع، این واژه به نوعی بیانگر احساسات شدید انسانی است که می‌تواند ناشی از خوشحالی، ناراحتی یا حتی عصبانیت باشد. این واژه به ما نشان می‌دهد که در فرهنگ گنابادی، ابراز احساسات و انتقال آن به دیگران از اهمیت زیادی برخوردار است. در این گویش، داد تنها یک کلمه نیست، بلکه بار معنایی عمیقی دارد که به ارتباطات انسانی و تجربیات زندگی اشاره می‌کند. به طور کلی، داد به ما یادآوری می‌کند که ابراز احساسات، چه به صورت شفاهی و چه به صورت غیرکلامی، بخش مهمی از زندگی اجتماعی ماست.

لغت نامه دهخدا

داد. ( اِ ) عدل. ( برهان ). مَعدِلَه. ( منتهی الارب ). بذل. ( برهان ). قسط. نصفت. مقابل ستم. ظلم و جور. عدالت. ( برهان ). نَصف. نِصف. نَصَف. ( منتهی الارب )

فرهنگ معین

(مص مر. )، (اِ. ) ۱ - عطا کردن. ۲ - بخشش، عطا. ۳ - بهره، نصیب. ۴ - گوشه ای در دستگاه ماهور.، ~ و ستد دادن و گرفتن.
و ستد (دُ س ِ تَ ) (مص مر. ) ۱ - فروش و خرید، معامله، تجارت. ۲ - دادن و گرفتن.
[ په. ] (اِ. ) ۱ - قانون. ۲ - عدالت، انصاف. ۳ - بانگ، فغان.،~ سخن دادن سخنوری کردن، نطق کردن.،~ کسی به هوا رفتن فریادش برخاستن.

فرهنگ فارسی

عدل و انصاف، قانون، عدل، انصاف، بخشش، تقدیر، قسمت، فریاد
( مصدر اسم ) ۱ - دادن عطا کردن مقابل ستدن: پر از خرد و داد و خرید و فروخت تو گفتی زمان چشم ایشان بدوخت. یا داد و ستد ۱ - داد و گرفتن. ۲ - معامله تجارت. ۲ - بخشش عطا انعام. ۳ - بهره نصیب حصه. ۴ - گوشهای در دستگاه ماهور.

دانشنامه عمومی

داد (مجارستان). داد ( به مجاری: Dad ) یک منطقهٔ مسکونی در مجارستان است که در ناحیه اوروسلانی واقع شده است. داد ۲۳٫۷۵ کیلومتر مربع مساحت و ۱٬۰۰۸ نفر جمعیت دارد.

جملاتی از کلمه داد

طعن زدی بر همه عاشقان کس چه بدادند دل از دست هان
یا آن صنم مراد دل من دهد نداد یا این صنم‌پرست مسلمان شود نشد
ملایک بر هوا آواز دادند ز شادی وز شگفت: الله اکبر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم