خطاکار

لغت نامه دهخدا

خطاکار. [ خ َ ] ( ص مرکب ) اشتباه کننده. سهوکننده. || گنه کار. بزهکار. عاصی. ( ناظم الاطباء ). خاطی. مجرم. ( یادداشت بخط مؤلف ):
بگفت ای نگون بخت بدبخت زن
خطاکار ناپاک ناپاک تن.؟ ( قصص الانبیاء جویری ص 77 ).من با تو چونیستم خطاکار
خود را بخطا کنم گرفتار.نظامی.

فرهنگ عمید

کسی که مرتکب خطا شده است، بزه کار.

فرهنگ فارسی

اشتباه کننده سهو کننده

دانشنامه عمومی

خطاکار ( انگلیسی: The Blunderer ) رمانی مهیج از پاتریشا های اسمیت است.

جمله سازی با خطاکار

💡 گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود دزد گفت از مردم آزاری چه سود

💡 جز خطاکاری ازین شاه نمی باید خواست کانچه ما در او بینیم سراسر به خطاست

💡 کی به عمر از ما خطاکاران خطایی دید دوست کونشد ستار عیب ما وغفاری نکرد

💡 می نهند انگشت برحرفم خطاکاران همان گرچه از افکار صائب بی نظیر عالمم

💡 منم مانده گرفتار بدین نفس خطاکار به رحمت نگهم دار ازین دشمن غدار

لاشی یعنی چه؟
لاشی یعنی چه؟
شهرت یعنی چه؟
شهرت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز