خصال

خصال

واژهٔ خصال در زبان عربی، نخست به عنوان مصدری برای فعل خَصَلَ به کار می‌رود که به معنای غلبه کردن در تیراندازی است. این معنا در منابع معتبری چون منتهی الارب، تاج العروس، لسان العرب و اقرب الموارد ثبت شده است. همچنین، این واژه در مفهوم دیگری به معنای بریدن چیزی نیز به کار رفته است که در کتاب‌هایی مانند منتهی الارب، تاج العروس و لسان العرب به آن اشاره شده است. در نقش دستوری دیگر، خصال به صورت اسم و جمع خَصلَة استفاده می‌شود. خَصلَة در زبان عربی به معنای خُلق و خو یا ویژگی‌های ذاتی و اخلاقی یک فرد است. بنابراین، خصال جمع این واژه محسوب می‌شود و به مجموعه‌ای از صفات و ویژگی‌های اخلاقی اشاره دارد. در مجموع، این واژه در متون ادبی و فرهنگی به‌طور معمول برای اشاره به مجموعه‌ای از خصلت‌ها و ویژگی‌های اخلاقی، اعم از نیک یا بد، به کار می‌رود. این کاربرد در فرهنگ‌های لغت، از جمله ناظم‌الاطباء، مورد تأکید قرار گرفته و بر جمع بودن آن برای واژهٔ خصلت نیز تصریح شده است.

لغت نامه دهخدا

خصال. [ خ ِ ] ( ع مص ) مصدر دیگر است برای خصل و آن بمعنی غلبه کردن درتیراندازی است. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || بریدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || ( ع اِ ) ج ِ خَصلَة. ( منتهی الارب ).
خصال. [ خ ِ ] ( ع اِ ) خویها. خصلت ها خواه نیک باشد یا بد. ( ناظم الاطباء ). ج ِ خصلت. ( یادداشت بخط مؤلف ):
مأمور خداوند مصر و عصرم
محمود بدو شد چنین خصالم.ناصرخسرو.و هر که بدین خصال متحلی گشت شاید که بر حاجت خویش پیروز آید. ( کلیله و دمنه ). و معالی خصال ملوک اسلاف... قبله عزائم میمون داشته است. ( کلیله ودمنه ).
این امیر ماضی در جمله خصال بی قرین بود و یگانه روی زمین. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
چون شیر بخود سپه شکن باش
فرزند خصال خویشتن باش.نظامی.حسنت جمیع خصاله. سعدی.
- بدخصال؛ بدعادت. بدخصلت:
تو روی محمد چگونه بینی
چون دشمن آنی ز بدخصالی.( ناصرخسرو ).یکی گفت از این بنده بدخصال
چه خواهی هنر یا ادب یا جمال.سعدی ( بوستان ).دزدان در کوه و کمر حیران از بدخصالی. ( مجالس سعدی ص 23 ).
- خصال بد؛ عادت بد.
- خصال حمیده؛ خوی های نیک. ( ناظم الاطباء ).
- خصال رذیله؛ خویهای زشت و بد.
- خصال ستم؛ عادت ستم. خصلت ستم: قتل جوان نمیرسد مگر از خلل جود و خصال ستم. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- خصال ستوده؛ خویهای نیک: آهسته و ادیب و فاضل و معاملت دان بودبا چندین خصال ستوده. ( تاریخ بیهقی ).
- ستوده خصال؛ با خصلتهای نیکو: ملاحظه و اردات اعمال این پادشاه دین پناه ستوده خصال واضح و لایح همی گردد. ( حبیب السیر جزء4 از ج 3 ص 322 ).
نه دیر بود که برخاست آن ستوده خصال
برفت و ناقه جمازه را مهار گرفت.
- مشتری خصال؛ آنکه خوی مشتری دارد. خوش خصال. خوب خصلت:
آن مشتری خصال گر از ما حکایتی
پرسد جواب ده که بجانند مشتری.سعدی ( طیبات ).

فرهنگ معین

(خِ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ خصلت، خوی ها، عادات.

فرهنگ عمید

= خصلت

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع خصلت خویها عادات.
مصدر دیگر است برای خصل و آن بمعنی غلبه کردن در تیراندازی است. یا بریدن چیزی.

دانشنامه عمومی

الخصال از آخرین تألیفات شیخ صدوق در قرن چهارم هجری احتمالاً بعد از ۳۶۸ هـ. ق. است. این کتاب اطلاعات مهمی در مورد عقاید شیعیان قم در آن زمان مانند مخالفت با علم کلام به دست می دهد. کتاب خصال، شامل ۱۲۵۵ حدیث است و در ۲۶ باب مجزا تنظیم گردیده. موضوع روایات این کتاب دربارهٔ مسائل اخلاقی و عقیدتی است.
صدوق در مورد علت نگارش این کتاب می نویسد:
از آنجا که مشایخ و پیشینیانم در رشته های علمی کتاب هایی نگاشته اند و از تدوین کتابی که براساس شماره باشد و شامل خصلت های نیکو و مذموم باشد غفلت کرده اند و تدوین چنین کتابی برای طالبان علم و نیک خواهان بسیار سودمند است، به قصد تقرب به خدا این کتاب را تالیف کردم.
شیخ صدوق در این کتاب به صورت اعداد از یک تا هزار، روایات را دسته بندی نموده است و دربارهٔ هر یک از موضوعات اخلاقی و عقیدتی، روایاتی را نقل می کند که به نوعی با اعداد در ارتباط است. به همین دلیل است که عنوان بندی باب ها نیز بر اساس ارقام است. بدین شکل که روایات شامل یک خصلت در یک باب آمده و شامل دو خصلت در بابی دیگر و شامل سه خصلت در بابی دیگر.
این کتاب مهم ترین کتابی است که به این سبک به نگارش در آمده است.

دانشنامه آزاد فارسی

خِصال
(نام کامل: الخصال المحمودة و المذمومة) تألیف شیخ صدوق، کتابی به عربی، در مجموعۀ احادیث اخلاقی. در ۴۰۰ باب در خصلت های اخلاقی، اعم از خصلت های نیکو و پاداش های دنیوی و اخروی آن و خصلت های ناپسند و کیفرها و آثار سوء آن، تدوین یافته است. بارها در عراق و ایران و لبنان چاپ و بارها به فارسی ترجمه شده است.

ویکی واژه

جِ خصلت؛ خوی‌ها، عادات.

جمله سازی با خصال

ای آنکه مادحان عمل ننگ و نام را بر عامل خصال تو تقریر کرده اند
زهی ستوده خصالی که از صدور کرام جز از تو در همه آفاق یادگار نماند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال فنجان فال فنجان فال چای فال چای فال زندگی فال زندگی