یک زبان

به معنای هم‌آوازی و اتحاد کلامی

یک زبان به معنای متفق اللسان یا متفق الکلمة است، یعنی گروهی که با یک صدا، یک آواز و یک نظر سخن می‌گویند و هم‌آوا هستند. این عبارت به افرادی اشاره دارد که در گفتار و نظر کاملاً متحد و هماهنگ‌اند، به گونه‌ای که گویا همه با یک زبان حرف می‌زنند. این مفهوم علاوه بر اتحاد لفظی، نشان‌دهنده همدلی، همدردی و یکدلی میان افراد است.

به معنای رفتار با خلوص نیت

در متون کهن‌تر، یک زبان به معنای با خلوص نیت و صداقت رفتار کردن نیز آمده است. این معنی اشاره به رفتار و گفتاری دارد که از صمیم قلب و با صداقت کامل انجام می‌شود، بدون تظاهر یا دورویی. در این کاربرد، یک زبان نشان‌دهنده صداقت و پاکی در نیت و عمل است و به فردی اشاره دارد که بدون ریا و دوگانگی، یکسان و صادقانه حرف می‌زند و عمل می‌کند.

لغت نامه دهخدا

یک زبان. [ ی َ/ ی ِ زَ ] ( ص مرکب ) ترجمه متفق اللسان که به معنی متفق و یکدل است. ( آنندراج ). با یک آواز و صدا و متفق.( ناظم الاطباء ). هم آواز. متحدالقول. متفق الکلمة. هم قول. همزبان. ( یادداشت مؤلف ). متفق القول:
همه یک زبان آفرین خواندند
بر تخت زر گوهر افشاندند.فردوسی.همه همواره یک زبان شده اند
کو خداوند دولتی ست جوان.فرخی.هیچکس یک بیت و یک معنی از این که در او گفته بود منکر نشد الا همه به یک زبان گفتند... ( تاریخ سیستان ).
بر دعای دولتش در شش جهت
هفت مردان یک زبان بینم همی.خاقانی.به خانی برکیوک و جلوس او در دست ملک یک زبان شدند. ( جهانگشای جوینی ).
برو با دوستان آسوده بنشین
چو بینی در میان دشمنان جنگ
و گر بینی که با هم یک زبانند
کمان را زه زن و بر باره بر سنگ.سعدی ( گلستان ).تو آمرزیده ای واﷲ اعلم
که اقلیمی به خیرت یک زبانند.سعدی.- یکدل و یک زبان؛ که زبان و دلش یکی باشد. یکرنگ. صمیمی. همدل. موافق:
برادر بدش یکدل و یک زبان
از او کمتر آن نامدار جهان.فردوسی.کنون داستان گوی در داستان
از آن یکدل و یک زبان راستان.فردوسی.چو نزدیک نوشین روان آمدند
همه یکدل و یک زبان آمدند.فردوسی.بعد از آنکه همه یکدل و یک زبان بودند هرکسی از ایشان رایی و اختلافی و اختیاری گرفت. ( تاریخ قم ص 146 ). به سبب آنکه همه یکدل و یک زبان باشند. ( تاریخ قم ص 252 ).
- یک زبان شدن؛ موافقت نمودن. همدل شدن. ( ناظم الاطباء ). ورجوع به ترکیب یک زبان و یکدل شدن شود.
- یک زبان و یکدل شدن؛ یکدل و یک زبان شدن. متفق القول گشتن. همرای و همزبان شدن:
تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش.حافظ.و رجوع به ترکیب یکدل و یک زبان شود.

فرهنگ معین

( ~. زَ ) (ق مر. ) متفق القول، یک - دل.

فرهنگ عمید

۱. هم صدا، هم آواز.
۲. هماهنگ، متفق.
* یک زبان شدن: (مصدر لازم ) [مجاز]
۱. هماهنگ شدن، متحد شدن.
۲. [قدیمی] با خلوص نیت رفتار کردن.
* یک زبان گردیدن: (مصدر لازم ) [مجاز] = * یک زبان شدن

فرهنگ فارسی

همصدا، هم آواز، هم آهنگ، متفق، یک زبان شدن: هم آهنگ شدن، متحدشدن
متفق الکلمه متفق القول.

جمله سازی با یک زبان

کنیزان راهم آمد جان به تن باز که بد هر یک زبان بسته دهن باز
تا زبان آوران همه شده اند یک زبان در ثنای آن دو زبان
چون جرس بسته از پی محمل در ره عشق یک زبان بودن
تا خدا دوست گیردت با خلق یک دل و یک زبان و یک رو باش

نیاز به یک شیوه نمایش برای فایلهای اکس‌ام‌ال پیش از سال ۱۹۹۷ احساس می‌شد. از سال ۱۹۹۴ مقالاتی در زمینه خصوصیات یک قالب نمایشی مناسب تهیه شدند. سرانجام در سال ۱۹۹۷ گروهی از تعدادی از شرکتهای نرم‌افزاری یک سند اولیه (که اکس‌اس‌ال نامیده می‌شد) را برای طراحی یک زبان قالب نمایشی اکس‌ام‌ال به کنسرسیوم جهانی وب ارائه دادند. کار بر روی اکس‌اس‌ال از همان زمان آغاز شد.

گر به خدمت رسم و گر نرسم یک زبانم پر از دعا و ثناست