یاده

لغت نامه دهخدا

یاده. [ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) قوت حافظه را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). ظاهراً از ساخته های فرقه آذرکیوان است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).

فرهنگ معین

(دَ ) (اِ. ) ۱ - قوة حافظه. ۲ - رشوه.

فرهنگ عمید

۱. یاد، قوۀ حافظه.
۲. رشوه.

فرهنگ فارسی

یاد، قوه حافظه، به معنی رشوه
قوت حافظه را گویند ظاهرا از ساخته های فرقه آذر کیوان است

فرهنگستان زبان و ادب

{meme} [روان شناسی] واحد یا بخشی از فرهنگ که عملکردی مشابه ژن دارد

ویکی واژه

قوة حافظه.
رشوه.

جمله سازی با یاده

💡 کردند همتی که نه من داشتم گمان بل بود در حق تو گمانم زیاده تر

💡 بوداست مگر به اسپ شطرنج یکی از دور پیاده دیده رم می سازد

💡 سوسن با تیغ و سمن با سپر سبزه پیاده‌ست و گل تر سوار

💡 چو دیدش پیاده بر آن دشت جنگ خروشان و جوشان چو شیر و پلنگ

💡 پیاده به سر تا در بارگاه دویدند و بر تخت دیدند شاه

💡 چو چشمش برآمد برآن رزمساز پیاده شدش پیش و بردش نماز