گاف

لغت نامه دهخدا

گاف. ( اِ ) نام حرف بیست و ششم از الفبای فارسی و از حروف معقوده. رجوع به «گ » شود. || شکاف. درز:
بیامد قلون تا بنزدیک در
ز گاف در خانه بنمود سر.فردوسی.ظاهراً «کاف » صحیح است، مخفف شکاف. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به کاف شود. || لاف که سخنان دروغ و گزاف و لاطائل و تجاوز کردن از حد و اندازه خود باشد. ( برهان ).اغراق.

فرهنگ معین

(حر. )بیست و ششمین حرف از حروف الفبای فارسی.

فرهنگ عمید

نام حرف «گ».

فرهنگ فارسی

( اسم ) نام بیست و ششمین حرف از الفبای فارسی.

ویکی واژه

بیست و ششمین حرف از حروف الفبای فارسی.

جمله سازی با گاف

پرده بدرید، کس این راز نخواهد پوشید غنچه بشگافت، سرش باز نخواهد پیوست
قافْ، قَندهْ تنه لُو به هدیه دپاتنْ گافْ، گیرمه ترهْ‌کَشْ، گلهْ دیمْ تنها تَنْ
پاسخ بهین برای برنامه‌ی خطی باشند،‌ گاف درستالی در کمینه‌سازی به دیسه‌ی
فیض سبحانی و آن لاهوت ربانی قرین امر گاف و نون و آن عزم همایون توامان
هیچ نامی بی حقیقت دیده‌ای یا ز گاف و لامِ گُل، گُل چیده‌ای
عود یک لافشان ازرق گردون شگاف کرده زوال الدرک دعوی اعلی الرتب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس کش یعنی چه؟
کس کش یعنی چه؟
انس یعنی چه؟
انس یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز