کژروی
ویکی واژه
جمله سازی با کژروی
خر ز زدن گشت فرد، کژروی آغاز کرد راه رها کرد و رفت آن طرفی که گیاست
فرزین کژروی و رخ راست رو شها در لعب کس نداند تا خود چه سان شوی
این چنین درماندهایم از کژرویست یا ز اخترهاست یا خود جادویست
اکنون که نشان کژروی دیدی ازو بگذاشتهای که میزند بر سر سنگ
همچو زن در انده زن سست رای و کژروی همچو زر ز اندیشه زر زرد روی و لاغری