فرهنگ معین
(کَ ) (ص. ) خجالتی، خجول.
(کَ ) (ص. ) خجالتی، خجول.
باشرم.
خجالتی، خجول.
💡 نه با جذب تو کم روزی است، نی در شوق من نقصان اگر این ها ی دردم باز دارد از قفای تو
💡 حاکم است ار بکشد ار بزند یا بنوازد چه کنم بر سر مملوک خودش حکم روان است
💡 چون نظر بر رویت اندازم شود اشکم روان آب در چشم آورد خورشید تابان در نظر
💡 کمدی اسکروبال در اواخر دههٔ چهل کمکم رونق خود را از دست داد.
💡 دندان بجگر دارم باشد که ازین مجلس بخش من کم روزی یک شامه برون آید