کر

کر

کلمه (کر) دارای معانی متنوعی است که به شرح زیر می‌باشد:

ناشنوا: به فردی اطلاق می‌شود که قادر به شنیدن نیست.

رودخانه: نام رودی در شروان که از وسط شهر تفلیس می‌گذرد و همچنین رودی در فارس که پلی بر روی آن توسط امیر عضدالدوله دیلمی ساخته شده است.

مخفف کُرّه: به انسان یا حیوانی که در حال حرکت است، اشاره دارد.

حمله در جنگ: به معنای حمله کردن به دشمن یا جولان دادن در میدان جنگ.

جلال و شکوه: به معنای قدرت، زور و توان.

گروه آوازه‌خوان: به گروهی از خوانندگان که به صورت دسته‌جمعی آواز می‌خوانند.

ساز بادی: نوعی ساز بادی برنجی پیچ در پیچ شبیه به شیپور که دارای پیستون است.

منطقه مسکونی: کر (Ker) نام یک منطقه در جمهوری آذربایجان است.

روستا: کر یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی در شهرستان بستان آباد است.

اصطلاح فقهی: به آبی با وزن مشخص اشاره دارد که در فقه اسلامی به ویژگی‌های خاصی از قبیل عدم نجس شدن اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

کر. [ ک ُ ] ( اِخ ) جویی است که بر تفلیس می آید. ( منتهی الارب ). نام رودی است به حدود ارمنیه نزدیک گنجه. ( آنندراج ). رودی است در شروان که از وسط شهر تفلیس می گذرد. ( ناظم الاطباء ). رود کر از جبال غربی تفلیس در ولایت جورجیا یعنی بلاد خزر که از دو ولایت ابخاس ( ابخاز )و الان تشکیل می شود سرچشمه می گیرد و به گفته مستوفی در ولایت گرجستان از میان شهر تفلیس می گذرد و به اران می رسد. یک شعبه از آن در بحیره شمکور می ریزد و بیشتر آن در دیگر شعب با آب ارس و قراسو جمع می شود و در حدود گشتاسفی به دریای خزر می ریزد. دو رود ارس و کر را یونانیان «اراکسس » و «سیروس » و اعراب نهرالروس و نهرالکر نامیده اند. ( از جغرافیای تاریخی لسترنج صص 190-192 ). رجوع به حدود العالم چ ستوده ص 50 شود.
کر. [ ک ُ / ک ُرر ] ( اِخ ) نام رودی است در فارس و بر این رودخانه امیر عضدالدوله دیلمی پلی بسته است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). این رود: از حد ازد از روستای کروان رود از پارس و روی به مشرق نهد و همی تا به استخر بگذرد بر جنوب وی و به دریای بختگان افتد. ( حدود العالم چ ستوده ص 45 ). سرچشمه رود کر در ناحیه کروان بمسافت کمی در جنوب اوجان است و از سرچشمه رود پلوار چندان دور نیست. صاحب فارسنامه و جغرافیانویسان دیگر ایرانی گویند رود کر در قسمت علیا موسوم است به رود عاصی. اولین بند رود کر به بند مجرد موسوم و سدی قدیمی بود و چون خرابی به آن راه یافته بود به امر فخرالدوله اتابک چاولی در آغاز قرن ششم هجری مرمت گردید و آن را به نام وی فخرستان نامیدند و تا زمان حافظ ابرو هم به همین نام خوانده می شد. بند مهم رودخانه که زیر ملتقای رود پلوار به رودکر ساخته شده، مشهور به بند امیر یا بند عضدی است ویک قسمت آن معروف است به بند «فنا خسرو خره » بنام عضدالدوله دیلمی که آن بند را برای مشروب ساختن کربال علیا ساخت و بقول مقدسی آن بند از عجایب فارس بوده است. پائین ترین بندها بند قصار است که کربال سفلی رامشروب می کند. رجوع به جغرافیای تاریخی لسترنج صص 298-299 و فارسنامه ابن بلخی و فارسنامه ناصری شود.
کر. [ ک ُ ] ( اِ ) مخفف کُرّه است، چه از انسان و چه از حیوان چنانکه در ولایتی که ملخ آمده و برای تغییر فصل آرام گرفته یا در زیربرف مانده سال دیگر ظاهر شود گویند کر کرده یعنی بچه های تازه از آنها متولد شده است. ( آنندراج ). رجوع به کر کردن شود. || فرزند آدمی. ( آنندراج ).و این کلمه در تداول کردان و لران بمعنی پسر است.

فرهنگ معین

(کَ ) [ په. ] (ص. ) ناشنوا.
( ~. ) (اِ. ) زور، توان، قوت.
(کَ رّ ) [ ع. ] (مص ل. ) حمله کردن به دشمن در جنگ.
( کُ رُ ) [ ع. ] (اِ. ) پیمانه ای برای آب که در اصطلاح شرع هر یک از طول و عرض و عمق آن سه وجب و نیم باشد.
(کُ رْ ) [ فر. ] (اِ. ) گروهی آوازه خوان که آواز دسته جمعی اجرا می کنند.

فرهنگ عمید

ساز بادی برنجی پیچ درپیچ شبیه شیپور که دارای پیستون است.
پیمانه ای برای آب که هریک از طول و عرض و عمق آن باید سه وجب ونیم باشد، ظرفی با گنجایشی در حدود ۳۵۰ لیتر.
۱. عده ای خواننده که با هم آواز می خوانند.
۲. آواز دسته جمعی.
۳. قطعۀ آوازی گروهی، برای یک یا چند صدا.
حمله، هجوم.
* کروفر: [قدیمی]
۱. حمله کردن به دشمن و سپس فرار کردن، حمله و گریز.
۲. [مجاز] جلال و شکوه، شوکت و حشمت.
= کام۱ * کام و گر
کسی که گوشش نمی شنود، ناشنوا.
زور، قوه، تاب وتوان: مَلِک آن باشد کاو را به سخن باشد دست / مَلِک آن باشد کاو را به هنر باشد کر (فرخی: ۱۰۶ ).

فرهنگ فارسی

رودی است که از کوههای مرکزی فارس سرچشمه میگیرد و وارد دریاچه بختگان میشود و آن همانست که در شمال شیراز جریان دارد. روی این رودخانه سدی بسته اند که معروف به بند امیر است و از بناهای عضدالدوله دیلمی است که امروزه خراب است.
۱ - ( مصدر ) حمله کردن ( بدشمن ). ۲ - ( اسم ) حمله: [ امر او لشکر یان مسعود چند بار قصد ما کردند میان ما و ایشان کر و حرب و مصاف بسیار شد ]. ( سلجوقنام. ظهیری ) یا کر و فر. ۱ - حمله کردن بدشمن و سپس روی باز گردانیدن و فرار کردن. ۲ - جولان کردن. ۳ - جلال و شکوه حشمت: [ کرو فرو آب و تاب و رنگ بین فخر دینا خوان مرا و رکن دین ]. ( مثنوی )
برگشت. رجوع
کر
کر

جملاتی از کلمه کر

کر آبی با وزن تقریبی ۳۸۳.۹۰۶ کیلوگرم یا مساحت ۳.۵ وجب در درازا، پهنا و گودی. به مجرد برخورد با نجس، متنجّس نمی شود، مگر آن که رنگ، بو یا مزۀ آن به تبع نجس تغییر کند؛ مثلاً اگر خون که نجس العین است در آن بریزد، مادام که به رنگ، بو یا مزۀ خون درنیاید، همچنان پاک است.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم