کبریاء

لغت نامه دهخدا

کبریاء. [ ک ِ ] ( ع اِمص ) عظمت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). بزرگی. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). تجبر. ( اقرب الموارد ). عظمت و ملک. ( لسان العرب ) ( اقرب الموارد ). و قیل: هی عبارة عن کمال الذات و کمال الوجود و لا یوصف بها الا اﷲ تعالی. ( لسان العرب ) ( اقرب الموارد ). کبریا. || بزرگواری.( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 81 ) ( السامی فی الاسامی ). بزرگ منشی. ( منتهی الارب ). و رجوع به کبریا شود.

فرهنگ معین

(کِ ) [ ع. ] (اِ. ) بزرگ منشی، عظمت.

ویکی واژه

بزرگ منشی، عظمت.

جمله سازی با کبریاء

💡 ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ ای ذلک الذی خلق و صنع بسبب انّه هو اللَّه حقا و لتعلموا انّ اللَّه هو الحقّ یدعوا الی الحق و یأمر بالحق، وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ ای ما تدعون من الاصنام و تسمونهم آلهة هو الباطل، وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ علی کلّ شی‌ء، الْکَبِیرُ عن ان یکون له نظیر او شبیه مشتق من الکبریاء.

💡 در اخبار موسی (ع) آورده‌اند که رب العزة در مقام مناجات با وی گفت: یا موسی! انا اللَّه الرحمن الرحیم. الکبریاء نعتی، و الجبروت صفتی، و الدّیّان اسمی، فمن مثلی؟

💡 عاشقی از کمال شوق و قلق و ضجرت بر در سرای معشوق آمد حلقه بر سندان زد و در وله و حیرت افتاد بر ضمیرش گذر کرد که اگر معشوق گوید کیست چه گویم اگر گویم منم گوید ترا با توییِ تو در عالمِ ما بار نیست و در ولایت ما کا رنه و اگر گویم تویی گوید من در هودج کبریاء خود متمکنم و از وجود تو مستغنی باز شو و در گداز شو مسکین تا در زد بر قدم انتظار بیچاره و زار و شرمسار بماند و می‌گفت:

💡 منم خداوند بزرگوار، جبّار کردگار، نامدار رهی دار. کبیر اشارتست بجلال و کبریاء احدیّت، کریم اشارتست بجمال و کرم صمدیت. عارفان در مکاشفه جلال‌اند، محبّان در مشاهده جمال‌اند، چون بجلالش نظر کنی جگرها در میان خونست، چون بجمالش نظر کنی راحت دلهای محزونست. آن یکی آتش عالم سوزست، این یکی نور جهان افروز است، آن یکی غارت دلهاست، این یکی راحت جانهاست.