کالبد شکافی فرآیندی است که در آن اجزای داخلی یک موجود زنده، معمولاً بدن انسان یا حیوان، برای مطالعه و بررسی آناتومی و فیزیولوژی بررسی میشود. ابتدا، محیط کار باید به دقت آماده شود و ابزارهای لازم مانند چاقو، قیچی و پنس فراهم گردد. سپس، کالبد مورد نظر انتخاب شده و در صورت نیاز، مجوزهای قانونی لازم دریافت میشود. قبل از برش، بدن از نظر ظاهری بررسی میشود تا نشانه های بیماری یا آسیب شناسایی گردد. با استفاده از چاقوی مخصوص، برش های اولیه در نواحی مشخص ایجاد میشود تا به اجزای داخلی دسترسی پیدا شود. اعضای داخلی مانند قلب، ریه ها و کبد به دقت بررسی و اندازه گیری میشوند. در صورت نیاز، نمونه هایی از بافت ها برای آزمایش های بیشتر جمع آوری میشود. تمامی مراحل و مشاهدات باید به دقت ثبت و مستند شود. پس از اتمام کالبد شکافی، نتایج بررسی و تحلیل میشوند تا به درک بهتری از وضعیت موجود دست یابیم. در پایان، محیط کار باید به دقت پاکسازی و ضدعفونی شود و گزارشی از یافته ها و نتایج به مسئولین مربوطه ارائه میشود.
کالبد
لغت نامه دهخدا
کالبد. [ ب َ / ب ُ ] ( اِ ) بمعنی کالب است که قالب هرچیز باشد. ( برهان ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || قالب خشت زنان. ( آنندراج ). که در آن گل نهاده بمالند و هموار کنند خشت شدن را: پرویز را سرپوشیده بیرون بردند. اندرراه به دکان کفشگری رسیدند. آن دانست که او پرویز است و دشنام داد بر او و کالبدی بدو انداخت. بر سر اوآمد، و آن سرهنگ بازگشت و گفت ای کم از سگ تو که باشی که بر ملوک دست درازی کنی و کالبدی اندازی. شمشیرزد و سر کفشگر بدور انداخت. ( ترجمه تاریخ طبری ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] قالبی برای ساختن خشت و آجر: از تن چو برفت جان پاک من و تو / خشتی دو نهند بر مغاک من و تو و آنگاه برای خشت گور دگران / در کالبدی کشند خاک من و تو (خیام: ۱۰۳ ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - قالب هر چیز ( عموما ) کالب. ۲ - قالب خشت زنی ( خصوصا ): [ از تن چو رود روان پاک من و تو خشتی دو نهند بر مغاک من و تو. [ آنگاه برای خشت گور دگران در کالبی کشند خاک من و تو ]. ( خیام ) ۳ - تن ( آدمی و جانوران ) بدن: [ مرده ای را که حال بد باشد میل جان سوی کالبد باشد ]. ( نظامی ) ۴ - انموذج نمونه سر مشق. ۵ - شکل هیئت صورت. ۶ - پیکر شبح: [ نا گه آمد پدید شخصی چند کالبد ها ی سهمناک و بلند ]. ( نظامی ) ۷ - مشیمه رحم: [ بمان تا جدا گردد از کالبد ( سیاوش از رحم فرنگیس ) به پیش تو آرام همی ساز بد ]. یا کالبد مرغ. صراحیی که بشکل مرغ سازند: [ از پیکر گاو آید و در کالبد مرغ جان پری آن کز تن خم یافت رهایی ]. ( خاقانی )
جملاتی از کلمه کالبد
تو باری باده ده، ای دل، که آنجا مدخلی داری که مسکین کالبد گرد در و دیوار میگردد
گر دمی بردارد از آفاق چشم مرحمت روح انس و جان کند از کالبد یکسر فرار
در تیرهجانشان اژدها در مغز سرشان دیو پا عفریتشان زیر قبا، ابلیسشان در کالبد
اتوپسی یک واژه مشتق شده از واژه آوتوپسیا (یونانی: αὐτοψία) در زبان یونانی باستان است. این واژه در اصل به معنای «دیدن خویش» میباشد. اتوس یعنی «خویش» (αὐτός) و اوپسیس (ὄψις) یعنی «دیدن» یا «نگاه کردن». واژه اتوپسی از سده هفدهم میلادی در علم پزشکی به کار گرفته میشود. در زبان فارسی به اتوپسی کالبدگشایی گفته میشود.
ما گل دل دوستان خود را بزلال رضای خود سرشتیم، آن گه کالبد را بر فتراک دل بستیم و بعالم صورت فرستادیم، آن گه برین کالبد پر فضول شحنهای از تکلیف خطاب شرع گماشتیم، گفتیم ای چشم تو در تصرّف شحنه تکلیف باش، ای دل تو ندیم سلطان غیب باش،. انّ اللَّه لا ینظر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم.