چور، که به آن تورنگ نیز اطلاق میشود، پرندهای است که در متون مختلف به نام تذرو هم شناخته میشود. این پرنده در واقع نوعی خروس صحرایی است و در اندازهای مشابه با ماکیان قرار دارد. چور یا تذرو، به دلیل رنگهای زیبا و جذابش، مورد توجه قرار میگیرد. در زبان مازندرانی، این پرنده به نام تیرنگ نیز شناخته میشود. از آنجا که چور به لحاظ ظاهری و زیستمحیطی شباهتهایی با قرقاول دارد، در برخی متون به آن اشاره شده است. این پرنده نه تنها به خاطر زیباییاش، بلکه به خاطر صدای خاصی که دارد نیز در طبیعت شناخته شده است و در مناطق مختلف به عنوان یکی از نمادهای زندگی وحشی به شمار میآید.
چور
لغت نامه دهخدا
چور. [ چ َ وَ ] ( اِ ) نوعی علف هرزه پیچان که زمین را فرا گیرد و از رشد دیگر گیاهان و نباتات مانع آید. فریز ( در تداول مردم خراسان ).
- چور واچیدن؛ در تداول مردم گیلان، بی خو کردن زمین. پاک کردن زمین از چور و آماده کردن برای زراعت. و پیراستن زمین از خو.
چور. ( اِ ) چول. در تداول عوام بمعنی غارت و چپاول است. رجوع به چول شود.
چور. ( اِ ) ( ترکی چول ). چُل. بیابان. رجوع به چول شود.
- بیابان چور؛ بیابان بی آب و علف را گویند.
چور. [ چ َ ] ( اِ ) در کلمه اتباعی درد و چور، ظاهراً ترکی باشد. بمعنی درد یا بیماری بد. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به درد و چور و کوفت و چور شود.
چور. [ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج. دارای 350 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و قنات. محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات و توتون است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
دهیست از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج ٠
دانشنامه عمومی
جمله سازی با چور
کجا ماه تابان ومهر درخشان فروغی چوروی نکوی تو دارد
چورخصت ازسهیل و زاهدان خواست برای بودن او هم نشان خواست
به بر پرند و پرندش چو یاسمین سپید به رخ بهار وبهارش چوروضه رضوان