پیچک

پیچک

پیچک که به نام‌های عشقه، پاپیتال، بلو و دواله نیز شناخته می‌شود، ساختاری باریک و شبیه به ریسمان در گیاهان است. این ساختار با پیچیدن به دور تکیه‌گاه‌های مناسب، مانند ساقه‌ها یا شاخه‌های دیگر گیاهان، به بالا رفتن آن‌ها کمک می‌کند. همچنین می‌تواند شامل ساقه، برگ، برگچه، گل، دمبرگ یا گوشواره‌ای باشد که به صورت تغییرشکل یافته و ساده یا منشعب وجود دارد. گوشواره به زائده‌ای کوچک در یکی از دو سمت دمبرگ اطلاق می‌شود. نوع چسبنده آن دارای قسمت‌های تغییرشکل یافته‌ای در رأس گل هستند که با بالشتک‌های مکنده خود به دیوارها می‌چسبند. همچنین، نوع گیاه مو به نور حساسیت دارند و با ورود به نواحی تاریک، به تکیه‌گاه‌ها متصل می‌شوند.

لغت نامه دهخدا

پیچک. [ چ َ ] ( اِ مصغر ) پیچ کوچک. پیچ خرد. || ( اِ مرکب ) پیچ. داردوست. کتوس ( در بعضی نقاط شمالی ایران ). مهربانک. عشق پیچان. قسمی لبلاب. انواع گلها که بر درخت یا ستونی پیچیده و بالا روند. نوع گیاهها که بر درختان برروند و زینتی باشند. نامی که غالباً بگیاهان پیچنده دهند مانند عشقه و لبلاب و غیره. گیاهی که بر درخت پیچد و آن را خشک کند. ارغچ، ارغک، ارقژ، ازغچ، نویچ، نوپیچ، نوح، تربد. حبل المساکین. بقله بارده. شجره بارده. غساک، پنجه. بویچه. قسوس ( قشوش ).پرسیان. لوک. فژغند. کشت بر کشت. سابود. واجد. سن. ( آنندراج ): سرند؛ گیاه پیچک. ( منتهی الارب ). رجوع به داردوست و لبلاب شود. || درختی که در جنگلهای مازندران یافت شود و برای کاغذسازی مفید است. ( جغرافیای طبیعی کیهان ). در دره شهرستانک این نام را به داغوش دهند. رجوع به داغوش شود. || سربند زنان. ( برهان ). مقنعه زنان: و از طرفی بازیگاه دستمال و سماع خانه دستار چنان گرم شد که مقنعه سرانداز و پیچک رقاص گشته. ( نظام قاری ص 155 ).
کمخا چه حاجتست برو پیچک طلا
معشوق خوبروی چه محتاج زیورست ؟نظام قاری ( دیوان البسه ص 50 ).رازی که در میان سر آغوش و پیچک است
آن راز سربمهر بمعجر نوشته اند.نظام قاری ( دیوان البسه ص 23 ).اگر آنجا حسیبک و زیچک است اینجا سرآغوش و پیچک است. ( دیوان البسه نظام قاری ص 9 ). || گروهه ریسمان و ابریشم. ( برهان ). گلوله. چیزی که ابریشم و ریسمان بر آن پیچند. ( تحفةالسعادة ). استوانه ای که به دور آن سیم یا نخ پیچیده شود. || انگشتری بی نگین که از شاخ و استخوان سازند. ( برهان ) ( جهانگیری ).

فرهنگ اسم ها

اسم: پیچک (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: pichak) (فارسی: پیچک) (انگلیسی: pichak)
معنی: نام نوعی گیاه، گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد
پیچک
پیچک
پیچک
پیچک

جملاتی از کلمه پیچک

پیچک لاغر آویخته در دامن سرو مثلی باشد از لیلی و از مجنونا
با مرگ کجا پیچد آن زلفک و آن پیچک بر چرخ کجا پرد آن پرک و آن بالک
کنون چو پیچک پیچیده بسرو و سمن ولی چو باد خزانی وزد بباغ بهار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم